روزه گیرندگانم!
میرفتم سر یخچال و هر چی از سحری دیشب مونده بود و برمیداشتمو پشت پرده
گَنجه ی تو انباریمون تند تند لقمه
میگرفتمو میخوردم
بعد هم یه لیوان ابِ یخخخخخخخخخ روش
با اینکه سر اون درسه که معلمم بهمون شکلات دادو گفت برین یه جا بخورین که هیشکی نباشه فاطمه و جواد تمام شکلاتارو خوردن و بعد برام شفاف سازی کردن که خدا همه جا هست و ما رو همیشه میبینه اما یه حسی بهم میگفت خدا پشت پرده گَنجه انباری رو نمیبینه
خوبیه ماه رمضون اینه که ظهراش همه میخوابن،مامانمم که حموم میرفت عرصه برای جولان دادن من باز بود
حتی یادمه یه بار پشت پرده نشستمو نون تو ابگوشت ترید کردمو با دوغ سبزی زدم بر بدن!اینقد ابگوشته خوشمزه بود که هنوووز مزش باهام مونده!
یه کم که بزرگ تر شدم دیگه نهار نمیخوردم درجه ی عرفانم بالاتر رفته بود
بطری ابو از یخچال برمیداشتم مثلا میخواستم بگم که میخوام لبامو تر کنم بعد سر بطری رو میذاشتم روی لبام و هی تند تند میوردمش بالا و پایین اینقد این کارو میکردم تا جایی که یهو اب از گلوم میرفت پایین
اون موقع بود که به نیت شوم خودم رسیده بودم و از ته دل خوشحال اما یه کمی بلند اظهار پشیمانی و تاسف و ببخشش میکردم که مثلا حواسم نبود تا خدا بشنوه و ندیده بگیره و روزمو ازم قبول کنه
همینقد تصور ساده ای از خدا داشتم!
به قول عارفه کلمو خر بکنه یک درمیون هم میگرفتم ولی خب سختم بود.یادداشت دارم از اون موقع با این مضمون که امسال(تاریخ نزدم!الله اعلم کدوم سال)12تا روزه گرفتم و 17تا نگرفتم.زهره فقط 4تا گرفت!
یکی نبود بهم بگه اخه عااامو فخرفروشیت واسه چیه؟؟تو که همون 12 تارم به فنا دادی!باز اون 4تا درست حسابی گرفت!
خلاصه اینم از خاطره ی من از11 /12 سالگی که شروع کردم به روزه گرفتن
درسته با این هوای گرم ماه رمضون سختی پیش رو داریم اما من خوشحالم از اومدنش
البته نمیتونم قول بدم دوباره نون تو ابگوشت ترید نکنم!
اما قول میدم اگه خواستم اب بخورم دیگه بطری رو سر نکشم ،غیر بهداشتیه،بریزم تو لیوان بخورم!