۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابا» ثبت شده است

خونه تکونی :)

شدت خونه تکونی مامان من از شدت طوفان متیو بیشتره

ادامه مطلب...

بخور،قشنگه!


حلیم شکری یا نمکی!!

دیشب دوستم واسم فرستاده

حتی جومونگ و مردم چوسان قدیم هم حلیمو با شکر میخوردن ،تو چرا هموطن؟


بابای من حلیمو با نمک میخوره

ما کلا حلیم کم میخوریم شااید سالی ۳بار

از این ۳بار ،۲بارش قطعا نمکی میگیره حتی با علم به اینکه دخترکش از حلیم نمکی متنفر است،اما هر بار اصرارررر داره که بخورم ،چون معتقده این بار خیلی قشنگن(ینی خوشمزست)و  من هربار به علم اینکه بذارم دهنم قطعا اوقم میگیره اما میذارم و عوقمم میگیره



یا مثلا در اوج گرمی هوا،لیتر لیتر داری عرق میریزی احساس میکنی هرلحظه ممکنه بترکی اما پدرجانتُ میبینی که با لیوان چای دااااغ میاد سمت و اصرارررررر که بخور ،حالتو خوب میکنه

:|

یا مثلا داری غذا درست میکنی از اشکنه بگیییییییییر تا قورمه سبزی اصرارررر میکنه از این عصاره مرغو گوشت بریز توش قشنگ میشه!

:|


یا مثلا مدرسه که میرفتم بابام اصراررررر داشت پنیرو با مربا بخورم

:|

اخه چرا؟؟؟


اون هفته سرسفره افطار بابام میگه دهنتو باز کن (فهمیدم یه چیز عوق دار الان میاد تو دهنم )میگم چیه؟میگه تو باز کن قشنگه!

به دلیل احترام فرزند پدری باز میکنم 

اگه گفتین چی بود؟؟؟

زولبیا با ماست!!

ینی تو عمرم اینقد حس بدی بهم دس نداده بود

میگم این چیه؟؟؟؟؟میگه قشنگ بود که 

:|

و کلی ادغامای دیگه !!!!

 بابای شمام اینطوریه؟؟؟

تستر کی بودم من؟؟؟