کویر نشینان برف ندیده!
بنظرم تا زمانی یه فکری به حال ما عینکیا تو بارون و برف نکردن ،علم هیچم پیشرفت نکرده
:/
برف پاکنو بزنم؟؟
:)
7:7دقیقه پاشدم
و روانه شدم به سوی دشویی
در مسیر رفتن به دشویی با این صحنه روبه رو گشتم
خواب از سه فازش پرید گوشی را برداشته و به مادرخود زنگ زده
مادر خود با خوشحالی گفت :واقعااااا؟و بعد علی را صدا کرده و به اوهم اطلاع داد(علی عشق هرچیزیه که از اسمون بیاد پایین)
و بعد به عرض بنده رساندن که امروز زودتر میآیند تا برف را هم ببینند(چه مهمان خجسته ایست این برف!)
بعد سریعا به فاطمه زنگ زده(دقیقا مثل ندیده ها)
بعد از 10بوق برمیدارد و فحش نثارم میکند که زن حامله بیدار کردن دارد؟خاک برسرت نکنند نگفتی این موقع صبح بگرخم همواره!و گوشی را روی بنده قطع کرد
منم با گفتن زن حامله چه داند ارزش برف و بارون رفتم به سراغ زهره و عارفه و گروه 5نفره امان تا انها را که مانند گراز تا ظهر میخوابند را از امدن برف باخبر کنم!
از خانه که زنندی بیرون دختراکان و پسرکان همسایه را دیدندی که اون موقع صبح گلوله برف نثار هم میکردندی
دبستان که میرفتم وقتی برف میبارید مامانم مجبورم میکرد شلوار زیر شلوارم بپوشم
اون موقع ها شلوارای گرم ساپورت مانند نبود(حالا شایدم من نداشتم)از این گشادا داشتم که همیشه از زیر شلوار مدرسم میومد بیرون !!
مامانم محکم جمش میکرد و جورابمو میکشید روش
روزایی که زهره میتونست به جبر مامانش غلبه کنه و شلوار نپوشه زیر شلوارش کلی منو دس مینداخت!
بزرگتر که شدم ،دانشگاه که رفتم روزای برفی ازم میخواست بپوشم
دیگه اون تنفره ریخته بود از شلوار پوشیدن زیر شلوار
بعضی وقتا میپوشیدم بعضی وقتام نمیپوشیدم
امروز از اون روزاست که پوشیدم
پیش خودم گفتم مگه چند روز خدا، صبح که پا میشم میتونم به این فکرکنم امروز شلوارگرم بپوشم ؟یا نپوشم؟
به عنوان دختر بابایی که پیشگام در مکتب شلوارگرم پوشان زیر شلوار است(حتی در تابستان)بایدم ادامه دهنده ی راه بابام باشم!