آنچه در ۹۸ گذشت...
یکُم: تنهای تنها، مرغی در میان آبها رفتم سفر. اولین سفر مجردیم در اردیبهشت سال ۹۸ بود.
دوم: تصمیم گرفتم کوهنوردی رو حرفه ای شروع کنم و بلاخره ۱۰ تیر ماه زدم به دل کوه.
سوم: مهندس(معرف حضورتون هست) تو جف چشای خمارِ عسلیم نگاه کرد و گفت ازم خوشش میاد، حس خوبی بهش میدم، روزی که من رو میبینه حالش خیلی خوبه و کلی شعر دیگه. ازم درخواست کرد برم بیرون و ببینمش. بعد از مشورت گرفتن از خواهرم، مامانم، عارفه، معین، مرجان، هانیه :)))) تصمیم بر این شد برم ببینمش و خب آقا نیومدن و کلا بیایین بهش فکر نکنیم ادامهش چی شد.
چهارم: بچه ی زهره به دنیا اومد و قاطعانه تصمیم گرفتم بچه نداشته باشم هیچوقت. :))
پنجم: سر جابهجایی خونه خیلی زجر کشیدم. کلی خونه دیدم، کلی تحقیر شدم، کلی گریه کردم، کلی فحش دادم و درانتها در بدترین خونه چندسال اخیر سُکنا گزیدم.
ششم:چندین دفعه تو برف و بارون تنها از شرکت تا خونه پیاده رفتم. (حدود ۴ ساعت پیاده روی)
هفتم: فاطمه دوستم عروس شد و من بیش از پیش خداروشکر کردم این مهندسه نیمد منو ببینه و بهم بگه بیا بامن ازدواج کن و منم خر شم و برم باهاش ازدواج کنم و بعد دهن دوستام رو سرویس کنم و از این مشاور به اون مشاور برم.(وقتی طرف شوهرت نباشه با۴تا فحش قضیه حل میشه.)
هشتم: بابام چند ماه پیش جاده شلوغ و پر از پیچ و گدار رو داد من برونم. گفت ترست بریزه برای وقتایی که تنهایی و میخوای بیای و بری(قشنگ امیدشون رو ازدست دادن برای عروس کردن من) و واقعا هم ترسم ریخت.
نهم: تا نزدیکای مرگ رفتم و یه تاچ کردم برگشتم عقب. از خدا برگشته هستم.
دهم: هی پیشنهاد کاری بهم شد، هی پیشنهاد کاری شد :))) من هی پیشنهاد کاری دریافت میکردم و هی قدم بلندتر میشد. هی، هی ها.
یازدهم: در تمام طول ۲۵ سال زندگیم فقط امسال بود که پول قرض دادم و تقریبا سال پر از پولی برام بود. ممکنه الان برای عارفه سوال پیش بیاد پس چرا هی ازش پول قرض میگرفتم؟ باید بگم چون بلد نیستم دخل و خرجم رو یکی کنم.
دوازدهم: بعد از ۴ سال دل از موهام کندم و کچل کردم. آبشار طلاییم رو ریختم پایین.
سیزدهم: گریه کردم.
*دیگه ببخشید اتفاقات ۹۸ از هیجان کافی برخوردار نبود و با کشتی سفر نکردم و عروس ملکه انگلیس نشدم. توانم در همین حد بود. ولی قول میدم ۹۹ یه کم جربزه نشون بدم و عاشق شم.
*اگه عکس ها تکراری بودن، به تکرای نبودن خودم ببخشید.