۸ مطلب با موضوع «وقتی که مریم 50بود» ثبت شده است

پشمک


یادمه سال اول راهنمایی بودیم

مدرسه مون فاصله زیادی تا خونمون داشت

عصرا کلاسICDL برامون گذاشته بودن

یه عصر ،مامان یکی از بچه ها قراربود مارو برگردونه،نمیدونم چی شده بود که مامانش نیمد و ما مجبور شدیم پیاده حرکت کنیم

چون ۵/۶نفرهم بودیم تقریبا متوجه مسیر طولانی نشدیم و یکی یکی رسیدیم خونه هامون

شاید نزدیک ۱۰کیلومتر پیاده رفتیم

همچین که رسیدم خونه مامانم گفت که هوس پشمک کرده!قرار براین شد شب بعد نماز مغرب عشابریم بیرون که پشمک بخریم،(اولین دفعه بود که مامانم هوس پشمک میکرد)نزدیکای اذان بود که یکی زنگ زد به گوشی بابام و خبر داد بابابزرگم (پدربزرگ مادری)فوت کرده

همه هوس مامانمو فراموش کردیم و رفتیم خونه باباجان آغَلی ای که دیگه نبود...

یادمه یک هفته مدرسه نرفتم

بعد یه هفته بابام مجبورم کرد اماده شم تا برسونتم مدرسه

مانتوشلوارمو پوشیدم و رفتم سراغ کیفم که کتابامو بذارم توش

انگار آب شده بود رفته بود تو زمین

اینورو بگرد اونورو نگا کن نبود که نبود 

یادمه یه کوله ی پسته ای رنگ بود

بدون کیف رفتم مدرسه

زنگ اول ریاضی داشتیم که معلممون مامان یکی ازدوستام هم بود تا منو دید گفت:خانومم کو کیفت؟

کلاس رفت رو هوا

من هنگ بودم

نفهمیدم بدون کیف رفتن من اینقد خنده داره؟

گفتم نمیدونم خانوم 

زهره ازته کلاس از تو نیمکتمون بلند شد و گفت پیش منه مریم،اون عصر تو کلاس جا گذاشته بودیش،فرداش ک امدیم مدرسه من بردمش خونمون

معلم ریاضیمون برگشت بهم گفت خوبه خودتو جا نذاشتی !!

:|

و دوباره کلاس رفت رو هوا

و اون موقع بود که معنی خنده بچه هارو فهمیدم

انتظار برخورد بهتری رو از دوستام و معلمم داشتم

فکر کنم هیچکدومشون مفهومی از تسلیت و همدردی نداشتن

:|

هنوز بعد سالها بعضی وقتا فکرمیکنم چرا اون روز من متوجه نبود کیفم نشدم و حتی دوستامم نفهمیده بودن

مگه همچین چیزی ممکنه؟

هنوز باورنکردم و مطمعنم اون روز عصر من با کیف امدم خونه اما یه چیزی مثل اجنه ای ،پری ای ،روحی ...کیف منو برگردونده مدرسه 

و بعد اون عصر مامانم دیگه هیچوقت هوس پشمک نکرد...




خلاصه خواستم بگم همچین حافظه ای دارم 

:)

به قول عارفه به جلبک گفتم برو من جات هستم

زردآلو

محبوبیت من به 2دهه اخیر زندگیم برنمیگرده

در واقع محبوبیت من قدمتی ماقبل دبستان داره

تنها خاطره ای که از مهد کودکم دارم مربوط به محبوبیتمه

یکی از افتخارات انتسابی زندگیم اینه که نگاه شناس خوبی هستم

میتونین از عارفه و زهره بپرسید در صحت و سقمش 

"چیزیم هستی ،مهم نیستی،تو دیگه چی میگی و بلا بلا بلا.."در اعماق نگاه ادمهای دورو اطرافم دیده میشد و همچنان میشه

منم با یه "خوب چیزی هم هستم،برو به درک،به تو چه < بلا بلا بلا جوابشونو میدادم

درواقع تو روانشناسی خودم بهش میگم نزاع چشمی

خلاصه ریشه های محبوبیت من تو همون مهدکودک به وسیله ی یک انسان از خدا بیخبری خشک شد

اینطور که میگن از سه سالگی به زشتی رفتم (ینی اینقد قیافه مهمه واقعا؟)

مهدکودک محلمون 2کوچه بالاتر از خونمون بود

یه حیاط موزاییک داشت با یه باغچه بزرگ که یکو نیم متر پایین تر از سطح حیاط بود

نرده هم نداشت

درای کلاسامونم همه اهنی بود

در واقع مهد کودکه زیر خط استاندارد امنیتی بود

هرروز اونجا کشته هم نمیدادیم زخمی میدادیم حداقلش

یه خاله سارا نامی بود که تنها چیزی ازش یادمه قد درازش بود

(فکرمیکنم در واقع اونا بلند نبودن بلکه من خیلی کوتاه بودم)

یه پسره ی خیرندیده ای تو مهد کودکمون بود که ایشاالله با زردالو محشور شه ،از من متنفر بود

ماحتی تو یه کلاس نبودیم ولی هر روز سعیی در گریه انداختن من میکرد

من نمیدونم چه شباهتی بین منو زردالو دیده بود که اسممو گذاشته بود زردالو قیسی

منم جای اینکه از پسره متنفر شم عد زدمو از زردالو متنفر شدم

عصن هر وقت میبینمش منو یاد دوران فرازشتیم میندازه

حالا زردالو صدا زدنش بخوره تو سرش من نمیدونم چرا از بالای سکو هولم داد پایین

کلا با زیست من مشکل داشت

بعد اون هول دادنه که باعث شد لبمم پاره شه مامانم دیگه نذاشت برم 

جونمو در خطر میدید

البته زیاد ناراحت نشدم چون دوستی اونجا نداشتم

خیلی وقتا فکر میکنم چرا؟؟چرا منو هول داد؟چرا زردالو صدام میزد؟

دیگه ندیدمش

از محلمون رفتن

سالهااااااااااا گذشت قریب 16 سال

یه روز که داشتم از خونه زهره اینا برمیگشتم(4کوچه بالاتر از ماست خونشون)

یهو دیدم یکی داد زد زردالو قیسی ما چطوره؟

:|
من اولش توجه نکردم ولی یهو ذهنم رفت به دوران مهدکودک

برگشتم ببینم کی بود 

دیدم بعععععله

خود بی تربیتشه

معلوم بود مامان باباش تو این سالا موفق به تربیت درستش نشده بودن

دوساله پیش بود 

اینکه منو چطور شناخت برام معماست

من شناختمش اما نه از روی قیافه 

تو دنیای خدا فقط یک ادم بی تربیت میتونه منو زردالوصدا کنه

گاهی وقتا فکر میکنم ینی واقعا هنوز شبیه زردالوام؟؟؟

       ۱     ۲