از شادی تا غمِ طبقه های بالایی!

همسایه ی طبقه ی بالایمان دوکره اسب دارد.زیادی جوانندوچابک.هرشب ازساعت بیست وسی تابیست ودو شیهه کنان به دنبال هم روی اعصاب من وداداشم واحتمالاهمسایه های سمت چپی وراستی ودیواربه دیوارشان یورتمه میروند.البته داداشم بهشان کره اسب میگوید وگرنه حتما اسم های قشنگی دارند.فکرنمیکنم ثبت احوال هم کره اسب راقبول کندهرچند که بهشان میآید.به هرحال اصوات عجیب وگوشخراشی ازشان به گوش میرسدکه خوشایندمان نیست.همسایه ی طبقه ی بالای سابقمان هم زن وشوهرجوان ودائم دعوایی بودند که تقریبا قرارشان یک شب درمیان برای فراخوان اجدادهم بود.فحش های نووتازه ای ازشان یادگرفتم.یک شب درمیان استرس میگرفتتم نکندیکی آن یکی راازپنجره پرت کندپایین ودربالکن اتاق من فرودبیایدآنوقت حتماتاپلیس بیایدوصورت جلسه کندومرابه جرم‌داشتن بالکن ببردوآزادکند،طول بکشد و رئیسم حقوقم راکم کند،تهش هم که آه و واویلا.دختربچه ای داشتند.هیچوقت‌ چهره اش راندیدم‌. به گمانم دختربچه ی مظلوم اماشادی بودکه صدای شیهه اش رامثل گریه هایش زیاد میشنیدیم.محمدباقربهشان نسبتی داده بود.پدر را و مادر را.محمدباقرکمی بی ادب است ولی مهربان‌هم هست.یک شب میخواست بروددرِخانه یشان ودست دختربچه ی مظلومِ شاد را بگیرد و بیاورد پای بساط نقاشی من.اما همینکه هندزفری را گذاشت یادش رفت.من هم یادش نیاوردم.نکه بخاطر بساط نقاشیم که با پدرومادرم هم شریک نمیشوم وخدایی نکرده فکرنکنید بخاطر گرانی رنگ، قلم مو و فابرکاستل،نه! امایادش نیاوردم.بگذریم.خلاصه اینکه یک شب درمیان هم را میدریدند.اما اینجا همسایه ی جدیدمان صدای خنده ی بلندشان شده اعصاب شکن محمدباقر و سایرین.تاحالا همسایه ی آن وریشان سه بارمعترض شیهه کشیدن فرزندانشان شده است از بارهای قبلی خبرندارم اما ازمقاومت این نسل خوشم می آید.هیچوقت صدای شیهه کشیدن هایشان قطع نشده است.آنجاکه بودیم،آنجای قبلی کسی معترض دادها و گریه کردن هانبود.قول شرف میدهم‌که حتی صدای تلویزیون راکم میکردند تا صدای مرد همسایه را واضح تر بشنوند.بهشان حق میدهم‌ هرچه بوداز سریال های صداوسیماهیجان انگیزتربود.این روزها به همسایه ی آن وری آدمهای طبقه ی بالای الانمان وهمسایه های این وری وآن وری همسایه ی طبقه ی بالای اسبقمان زیادفکرمیکنم.بنظر میرسد مردمی هستیم که دعوا،ناسزا و داد را تاب میآریم اما صدای خنده ی بلند آدمها برزخمان میکند.انگارکمربه دشمنی باهرچه خنده است بسته ایم.ما همیشه زورمان به شادی وشیهه رسیده است.مابه ظاهر از غم مینالیم وشکوه میکنیم ودر باطن پشت به هرچه نوروامیداست کرده ایم.زخم های زیادی خورده ام ازخنده های بلندم،درخیابان،درپیاده رو.،درمدرسه،دربوفه‌ دانشگاه،در زندگی،ازنزدیک،ازغریبه! مابلد شده ایم زخم برخنده های هم بگذاریم!یادمان داده اند معترض شادی هم باشیم.یادمان داده اند حالا که‌ما نمیتوانیم بقیه هم نتوانند.اما من امیدوارم به نسل این دخترکان شیهه کش.به نسلی که زندگی کردن را خود تجربه میکنند و گوش به هیچ صدای مخالفی نمیبندد.خوشم میآید که هرچه صدای اعتراض بلند میشد صدای خنده های ایشان هم بلندتر میشود.

عکس:خواهرزاده ام‌در حال چقاردن گوسفند بی چاره!(ما کرمانی ها به فشار دادن زیاد چقاردن میگوییم.)

بهار ...:
۱۷ آذر ۹۸، ۱۲:۵۲

خیلی خوب نوشتی . دقیقا و متاسفانه همینیه که میگین.
امیدوارم بالاخره به این درک برسیم


امشب زودتر شروع کردن
شهیه کشان به دنبال هم‌ :))
مسافر:
۱۷ آذر ۹۸، ۱۸:۳۴

نظرات ما را مخفی کردی فقط خودت بخونی تحریم کردی . من اولین نفر تحریم متقابل میکنم کامنت نمیزارم تا یک ماه فعلا(:@ )


:)))))
باباجان تو برای من کامنت میذاری یا نه؟
اگه اره خب پس هیچی
اگه نه پس چی؟
ولش کن.خودمم نفهمیدم.ولی ما که از همه جا تحریمیم توهم تحریم کن!
مسافر .:
۱۷ آذر ۹۸، ۲۰:۵۰

اصلا وقتی اسم باقر توی پست نباشد جذابیتش را از دست میدهد نه ؟ -___- :|


نه‌ :)
اگه خیلی علاقه داری بهش میتونم لینکتون کنم بهم :///
پشمآلِ پشمآلو:
۱۷ آذر ۹۸، ۲۰:۵۹

البته ی دلیلی ک ب زن و شوهر اسبق چیزی نمگفتن این بوده ک اولا اونا اصاب نداشتن یهو همسایه ام میدریدن دوم اینکه اونا بزرگ بودن حالشونو میگرفتن ولی اینا بچن:-؟


دقیقا
نگران دریدن خودمون بودیم،آدم باید مواظب خودش باشه دریده نشه !
مسافر .:
۱۷ آذر ۹۸، ۲۲:۱۷

باقر رو از قبل میشناسم :|
قبلنا زیاد بهش از طرف من سلام میرسوندین :|
یکم غیبم زد سلام رسوندنام به عقب افتاد :|


ای بابا
میگم نبودی
حالا برای اینکه جبران شه روزی ۳بار سلام میرسونم :)
مهدی ­­­­:
۱۸ آذر ۹۸، ۰۱:۳۲

منم دو تا اسب دارم. معمولا هم در طول روز میخوابن شبا بیدارن.


اینا اسب نیستن دیگه
جغدن جغد!
میرزا مهدی:
۱۸ آذر ۹۸، ۰۹:۰۵

یه لحظه فکر کردم تو اسطبل دارین زندگی میکنین.... به مرگ خودمو خودت مدیونی اگه فکر کنی به خاطر اون عکس برات نظر گذاشتم...
یاد کشتیِ نوح افتادم. شما نبودی اون روزا. ما بودیم و دیدیم. بابا نوح یه اتاقی بهمون داده بود که بالا سرمون یه جفت گور خر بودن و بغل دستِ اینورمون دوتا کرگدن و بغل دست اونورمون هم دوتا گاو.
دوتا گاوه که به محض استارتِ کشتیِ بابا نوحمون، شروع کردن به عملیاتِ تولید. این بزن اون بخور. اون بده اون بگیر.... مدام هم به خاطر امواج میخوردن به در و دیوار اتاق من.
کرگدنه که یه بار با زنش دعواش میشه یه لگد میخوره با شاخ میاد میخوره به دیوار اتاق منو شاخش تا دسته میره تو.... تو چیز.. ... همون دیوار.
از گور خر ها نگم. کلا آبیاری میکردن ما رو. وقت و بی وقت. گاه و بیگاه. هرچی هم اعتراض میکردیم میگفتیم. بابا! نوح! نبی! پیغمبر! رسول! جای ما رو عوض کن تو گوشش نمیرفت که نمیرفت میگفت: حیوونا همه باس یه جا باشن و آدمها یه جا. میگفتم خوب مگه اینا آدمن گذاشتیشون اطراف من؟ جواب نمیداد و یه بار آخر سر گفت: نه. اونا آدم نیستن. تو حیوونی.
و من پذیرفتم و تا الان مثل همون حیوونا دارم زندگی میکنم. بالاخره نبی ای بوده برا خودش دیگه.
حالا عکسو که هیچ کل رِم رو باید بدی


:)))))))))
واقعا گرخیدم یه لحظه
حامد سپهر:
۱۸ آذر ۹۸، ۰۹:۳۰

تقصیر بساز بفروشهاست که دیوارها رو هر روز نازک و نازکتر درست میکنن وگرنه دعوا نمک زندگیه نباشه که نمیشه:))
باقر هم چقدر بی اعصابه تو این سن:)
کجای این نسل جای امیدواری داره؟؟
راستی اون بره الان زنده س؟؟:))


اره.تازه جدیدا اینقد بیشعور شدن که دراشونم از بیرون باز میشه ://
کجا رفت اون باقر باحوصله و آروم!
اره بابا.خیلی وحشن.همین خوارزاده خودم.نمیتونی بهش بگی بالا چشت ابروعه.قشنگ میدره !
یه سری عکسه از این حالت:)))
باورت نمیشه چقد خنده داره قیافه ی گوسفنده
درضمن این گوسفنده نه بره :|
مسافر:
۱۸ آذر ۹۸، ۱۷:۲۲

تهدید اثر کرد پیامها نمایان شد کلا زور باید سر ما باشه کار بکنیم خخ
میدونم تنها دلخوشی تو پیامهای بی سر ته منه اینجا ( مثلا ) خخخ
حالا عصبی نشو برای دماغ خوشکلت و پوست سیاه سفیت خوب نی خخ ( عصبی میشی خوشکلتر میشی خخ خ خخ )
تحریم لغو شد با تلاش مسولین حالا شاید قیمتها بیارم پایین خخخ

دو تا اسب کره ای چه جالب اطرافتون شتر و پرورش گاو و گپسفند ندارین مهنتر ازاون خر که شیرش میگن عالی . و گوشتت که جالی گوشت گاو خورد مردم میدن خ
شبها یکم تخمه بگیرین بخوزین از غیلمهای گریه دار ایرانی بهتر دعوا زنو شوهری مثل قصه های رادیو شبها ده پخش میشد الان نمیدونم ( تلاش کنید تصویری هم بشه باقر بلده ) صحنه های سیلی زدن و لگد زدن ها و پرت اشیاه از دست ندین .مثل پرتاب سه امتیازی کفشهای پاشنه بلند به مخ اون مردی که این زن عصبی را گرفته . یا پرتاب بچه سمت مادر به عنوان پرتاب وزنه ( هردو تو المپیک مدال میارن باور کن الپیک توکیو تو دو میدانی )
همش فکر میکنم ما هم ب ه ازدواجیم باید تو این سریالها بازی کنیم بقیه هم در موردمون این نظرات بدن ( فحش دادن . المپیکی شدن )
خاله بیا تصمیم بگیر المپیکی شی
اشکات پاک کن پیام دادم دیگه خخ ( خوبه دستت بهم نمیرسه وگرنه الان یک کفش به ملاجم میخورد ) ههه


اره.تحویل بگیر خودتو.راحت باش :|
قربون دستت فقط قیمت چیپس و ماشین بذار تو اولویت.دعا میکنم به جونت !
:))))))))
اتفاقا یکی از آرزوهام المپیکی شدن بود.هعی!
اره.الان خیلی خوشحالم کامنت زدی،اصلا هیچوقت تو زندگیم‌ اینقد خوشال نبودم :)
B:
۱۸ آذر ۹۸، ۲۰:۰۲

منم خیییلی بدم میاد از اینکه کسی صدای دعوای مردم رو خوشش بیاد گوش بده....


اما خنده با ضدای بلند کلا ضرر داره، هم برای سلامتی خوب نیست و هم جا و مکان داره....


هان :|
هلما ...:
۱۹ آذر ۹۸، ۰۲:۰۸

میگم چرا منم سرازیری خیابون رو دویدنی خیلیا یه جوری نگام میکنن، بابام یه راه میانبر داره با بابا پیاده اومدنی از اونجا میاییم یهو میگه: سه دو یک بدوییم. من خنده ام میگیره هی عقب میمونم. تازه اشم چند وقت پیش بلند بلند میخندیدم برا خودم از نون بربری هم که برا صبحونه گرفته بودم میخوردم یه پیرزنه سرش رو به نشان تاسف تکون میداد.
راستی من بچه دهاتم خودم ولی خداییش نمیدونم فرق بره و گوسفند چیه میشه بگی؟!


جانم به بابای قشنگتون پری خانوم :)
آقاجانم اصلا لازم نیست بچه ی دهات باشی
شبکه یک رو که تلویزیونتون بگیره متوجه میشی.
بره ی ناقلا رو ندیدی؟
این سفیدای پشمالو بره است.اونا که شاخ داره میشه
و اینا که خوارزادم بغل کرده گوسفنده
باز گوسفند چند نمونه داره
گوسفند و بز
به بچه ی بز بزغاله میگن و به بچه ی گوسفند کَرِ
:))
امیدوارم اطلاعات غلط تو پاچتون نکرده باشم.
برای کسب اطلاعات بیشتر لطفا گوگل کنید :)

هلما ...:
۱۹ آذر ۹۸، ۱۱:۲۷

فکر کنم تو دختر بابای من میشدی، بیشتر به هم میومدین. :))
حس گوگل کردن که ندارم😛😆 خوبه معلم نشدیااااا


برای دفاع از بابام باید بگم درسته باهام نمیدوعه ولی هیچوقت مانع دویدنمم نشده :)))
من خودمو میشناختم که جلوی همه وایسادم و معلمی رو انتخاب نکردم :دی
هلما ...:
۱۹ آذر ۹۸، ۱۲:۰۷

البته من بخاطر اوکی بودن یا نبودن بابات نگفتما، بخاطر بابای خودم گفتم که یه دختر مثل تو بیشتر بهش میاد تا یه دختر مثل من. :)
آفرین الحق که دوست خودمی.


آی نو
گفتم که خیالت راحت باشه حروم نمیشم :))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">