بی شرح!

دیروز با عارفه رفتیم مزار شهدای کرمان.نشستیم بالای مزار یکی از شهدایی که از فامیل های دور و دورِ عارفه میشد.دیروز از ما فقط دماغامون مشخص بود. مردم بیچاره هم فکرمیردن مثلا فرزند یا خواهر شهیدیم. خیلی بامزه بهمون نگاه میکردن و حتی وایمیستادن فاتحه میخوندن. همونجا تصمیم گرفتیم یکی از پدرهای معنویمون همین شهید باشه. هر کسی هم از روی قبر رد میشد قیافه ی "چرا از روی قبر پدر معنویمون رد میشی" به خودمون میگرفتیم.جاتون خالی اینقد سرد بود که به دنبال یه لیوان چایی کل مزار رو چرخیدیم. این بین یه اتفاقی افتاد که تا آخر عمر بهش میخندیم.اگه سریال دیس ایز آس رو دیده باشید یه قسمتش که مربوط به سالگرد مردن جک هست. هر سال جک روز سالگردش کاری میکنه که ربکا همسرش از ته دل بخنده.حالا حاج قاسم درسته شوهر ما نبود ولی انگار شوهر نداشتمو از دست داده بودم اینقد ناراحت بودم.همون موقع که مثل چی میلزیدم و برای اینکه با چادر مثل تانک نشم یه مانتوی لی فقط پوشیده بودم. عارفه بردتم یه گوشه که از سوز در امان باشیم.همین حین یه خانوم که اونم دماغش دیده میشد(کلا دیروز همه دماغشون فقط دیده میشد،بسکه سرد بود)دماغ هرکسی هم بزرگ تر بود به ضررش میشد.چون تمام دماغشو نمیتونست بپوشون و این خودش یه باگ بود.ممکن بود سر دماغشون یخ بزنه و بیوفته.خلاصه اینکه خانومه پسرش رو از روی صندلی بلند کرد و به من گفت بشین.اونم چه پسری گل پسری !میخواستم بگم باباجان نکن.بلند نکن این‌ بزرگوار رو.من همین کف زمین میشینم.زحمتشون نده.مثل یه دختر گل نشستم  و مثل بچه ی آدم هم تشکر کردم.واقعا آدم غرغرویی نیستم ولی اینقد سردم بود که دائم به عارفه میگفتم بریم، سردمه، گشنمه، خوابم میاد.همون لحظه یه خانومی که جزءِ ما نوک دماغی ها نبود کیک تعارمون زد.من یه تیکه کوچیک برداشتم.خانومه رو به من گفت تو که گشنت بود خب بیشتر بردار.حالا با عارفه هی اصرار که بردار .بیشتر بردار.نمیدونم عارفه رفته بود تو تیمش یا اون رفته بود تو تیم عارفه.باور کنید اگه یه تیکه دیگه برنمیداشتم ممکن بود دوتاشون منو بزنن.برای حفاظت از سلامتیم برداشتم. خانومه گفت'کاش یه چیز دیگه خواسته بودی،گفتی گشنته کیک رسید!"
منم نه برداشتم و نه گذاشتم گفتم "اره مثلا شوهر " :)))))
عارفه همون یه ذره دماغشم که دیده میشد برد زیر چادر و منکر هرگونه خویشاوندی بامن شد.خانومه اول هنگ بود من چی گفتم !! بعد که سیستمش لود شد گفت "مهم عاقبت به خیر شدنه‌" منم تایید کردم در حالی که لبخندم‌رو پنهان‌کرده بودم.فکرکنم دلش به حال من سوخته بود که پرسید مگه چند سالته ؟؟؟ ازش خواستم  آروم تر حرف‌بزنه چون اگه عارفه میشنید میکشتتم ، بعد هم گفتم که تازه رفتم تو ۲۵ سال(خیلی حس غریبیه برام) گفت "سنی هم نداری که"هیچی دیگه دوستان، شروع کرد به تعریف از گل پسرش برام.که دوست پسرِ حاج قاسمه و فلان (میدونین که منم دوست خودِ حاج قاسم بودم؟؟)از کارم پرسید ،آدرس خونمون رو پرسید، دیگه نزدیک بود که رسما عروسش شم یهو برداشت و گفت این دوره دختر و پسر خوب پیدا نمیشه!!! رسما من و پسرش رو‌نادیده گرفته بود.حتی ترکشش به عارفه هم میخورد :))) منم در‌پی‌این حرکت زشتش محل رو ترک کردم.قشنگ فرار کردیم.بابا ما عزاداریم‌این کارا رو با ما نکنین.الانم این حرکتم رو انداخت گردن‌حاج قاسم که میخواسته ما بعدِ چند روز از ته دل بخندیم.
پ.ن: از همه ی کسایی که تو پست قبلی دسته جمعی فدای من شده بودن‌میخوام‌نظرشون رو عوض نکن.من همون‌مریمم.باور کنید.بازم کامنت محبت امیز بهم بدین.

پ.ن۲:هنوز منتظرم.

  

فاطمه م_:
۱۶ دی ۹۸، ۱۹:۱۱

وای مریم از دست تو =)))
نوک‌دماغی‌ها :))


زیادیم ماشاالله :))
واران ..:
۱۶ دی ۹۸، ۱۹:۱۵

نمیری مریم
کلی خندیدم به حرفات 😀😀😀😂
خدا حفظت کنه عزیزم ❤❤❤

خدا ببخشه منو ولی خدایی تقصیر توعه !


تو این دل نگرونی این روزها و بخصوص امروز خودم که با یه سری اتفاقات حالم گرفته شد این پستت واقعا برای لحظه ی هر چند کوتاه منو دور کرد از غم این روزهای ایران و حتی خودم.




+

من همچنان عاشقتم دختر 💚
خدا خیرت بده .


++
نمیشه بعد از تشییع بیایم کرمان مهمونت بشیم نه جدی ؟:)
دیشب چک کردم هیچ پرواز که هیچ !
قطاری هم نمونده بود که خودمو برسونم به مراسم تشییع !


عم ازت کیلومترها دور باد هم وطن :)))
قربانت،چرا که‌نمیشه.معلومه که میشه :)
بهار ...:
۱۶ دی ۹۸، ۱۹:۵۱

🤣🤣🤣نه گذاشتی نه برداشتی گفتی شوهر🤣🤣🤣 خانومه چه زبل بوده آمارت رو گرفته بعد هم ...


دقیق نپرسید که
در حد اینکه یه بلندگو بگیره دستش و تو محله دنبالم بگرده میدونه ازم :))
حامد سپهر:
۱۶ دی ۹۸، ۱۹:۵۹

آدرس خونتون رو توی پیوی بده به من
من امروز تو مراسم بودم انگار زیاد فیض نبردم شاید بیام کرمان یه اجری نصیبم بشه:))))
راستی شما از کدوم گروه بودی دماغ بزرگها یا دماغ کوچیکها یا دماغ عملی ها :)))


من آدرس یه هتل خوب رو براتون‌میفرستم :))
ما دماغ عملی های دماغ بزرگ :))
یه‌گروه خاصیم برای خودمون :دی
هلما ...:
۱۶ دی ۹۸، ۲۰:۱۴

عزیزم.. خدا یه شوهر خوب قسمتت کنه انشاءالله به حق پنش تن. الهی عاقبت بخیر شی..


:)))
درستش اینه بگی ایشاالله به آرزوت برسی تا قشنگ تنبیه بشم !
مسافر:
۱۶ دی ۹۸، ۲۰:۵۹

تبریک به خاطر دماغ گنده که چادر هم توان مخفی کردنش نداره.
تبریک دوم به خاطرشوهر یافتن
( تلاش دگر برای عارفه )
افرین که تلاش کردین همسر شهید . دختر شهید خودتون جا بزنید
افرین دوم به خاطر جمله گرانباه به خانمه گفتی شوهر میخوام ( شکست عشقی از مهندس تاثیر داشت کمبود شوهره خخ)


:)))
منو یاد‌ اون موجود ننداز

امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ:
۱۶ دی ۹۸، ۲۳:۲۴

خب مجبور بودین تو سرما بشینید اونجا؟؟؟

باید شماره ی مادره رو میگرفتی زنگ بزنی خواستگاری!


باید اینو به عارفه بگی!
کاکتوسِ خسته:
۱۷ دی ۹۸، ۰۰:۳۹

اینجاست که هیچکس نمیتونه از هویتِ واقعیه خودش، یعنی "دماغ بزرگ"ش فرار کنه!!!


چه دماغ چه بی شرفی چه بیشعوری چه هرچی
کلا راه فراری نیست!
حیات ..:
۱۷ دی ۹۸، ۱۱:۲۰

الان دلم میخواد بغلت کنم بچلونمت از بس شیرین نوشتی و شیرین هستی:)))


جات خالی دیروز به اندازه کافی بغل شدم‌و به شدت هم چلونده!
حامد سپهر:
۱۸ دی ۹۸، ۱۵:۵۷

شما سالمین!!؟؟
اینجوری مهمون دعوت میکنید؟
از کرمان چه خبر؟


سلام.بله.زنده هستم.
ناراحت شدم.جمع نبندید مردم عادی کرمان رو با مسئولین.بی عرضگی و حماقت استانداری و شهرداری و ستاد تامین و استقبال کرمان باعث این فاجعه شد.ماهم کنار همون ادم ها بودیم.خاک بر سر هرکسی که باعث و بانی این فاجعه شد.خاک برسر مسئولی که برای عکس هوایی قشنگ ترمسیر اشتباه رو انتخاب کرد و ۱۰۰تاخونواده رو داغدار کردن.درسته ننگ این اتفاق بر مهمانوازی کرمان موندگار شد ولی مردم عادی رو جمع نبندین با مسئولینِ بی عرضه.
حامد سپهر:
۱۸ دی ۹۸، ۱۷:۳۹

قصد جسارت نداشتم ببخشید میدونم مردم تقصیری ندارن
مهمون نوازی شما ثابت شده س


منم معذرت میخوام.اعصابم‌خرده.ببخشید‌.
مسافر:
۱۸ دی ۹۸، ۱۹:۰۵

خدا را شکر سالمین مردم با اشتیاق رفتن برای تشیع اما عدم مدیریت حادثه افرید
تو اخبار دیدم حادثه تو یک کوچه بود انگار
جای بهتر فضا بازتر خیابون بهتر نبود

عدم پیش بینی این همه جمعیت مسولین بود و عدم مدیریت
خدا رحمت کنه فوا شده ها و سلامتی مجروعین ( ناراحتی ت و عصبانیت طبیعی )


بله.مسئولینِ احمق برای گرفتن عکس هوایی قشنگ تر خیابون شریعتی رو انتخاب کرده بودند.خیابون تنگ و طولانی که میدون آزادی رو به میدون مشتاق وصل میکنه.مثلا میخواستن جمعیت رو بیشتر از چیزی که بود نشون بدن.حتی به مخ معیوبشون خطور نکرده بود چهارتا بیسم و بلندگو بدن دست سربازاشون.چی بگم.نمیدونم.
بانوچـه ⠀:
۲۱ دی ۹۸، ۱۳:۲۰

چه خوب که دیگه خانومه رو نمی‌بینی :دی


خودمم خوشحالم!
امیرعلی پاینده:
۲۹ دی ۹۸، ۱۶:۱۶

چه قدر خوب نوشتی. حالم جا اومد اصلا. آفرین.


:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">