
قربانی تصور ذهنیم شدم که چون اومدن دنبالم و آوردنم خونه پس احتمالا نگرانم بودن و دوسم دارن. اینجا همه سرما خوردن، مامان، بابا، علی. در واقع منو آوردن تا پرستاریشون رو کنم و قالی هاشون رو تی بکشم. ۷صبح با صدای حرف زدن علی و جواد بیدار شدم. قشنگ وقتی داد میزنن انگار حرفمیزنن. اینطوریان که طول مکالمه هیچ صدایی نمیاد و با اشاره با همحرفمیزنن اما همینکه سر جواد میره تو گوشیش علی که میاد صداش کنه عربده میکشه. هر ۳۰ ثانیه یک عربده. خلاصه زور زدن برای خوابیدن فایده ای نداشت. تی کشیدم. چه تی هایی. چه لگدهایی، چه چنگ زدن هایی. خیلی سعی میکردم بین راضی نگه داشتن مامانم، تمیز شدن فرش ها و حفاظت از منابع آب های زیر زمینی توازن ایجاد کنم اما متاسفانه هر نیم ساعت عدم نارضایتی و خشم از یک طرف ماجرا میزد بیرون. از ۳ وعده ای که تا الان اینجا بودم ۲ وعدهش رو سوپ خوردیم. صبحونه رو هم اگه راه داشت حتما سوپ میبستن بهم. امشب به جواد گفتم علیه سوپ بتازون(جواد همونه که پرتقال رو با نون میخورد) سیب سرخ کرد و تخمرغ زد بهش، سس کچاپ و یه نارنج رو هم پاشید روش. چون اعضا و جوارح بدنم سوپ میدیدن جیغ میکشیدن مجبور شدم به ساخته ی جواد تن بدم. فعلا که خوبم ولی احتمالا این آخرین خواسته ی غذایی من از جواد باشه در سراسر زندگیم. عصر با بابا رفتیم بیرون که شیشه شور و پفک بخریم. تو مغازه بابا به فروشنده گفت الکل دارین؟
فروشنده گفت نه
بابام گفت شیشه شو چی؟
گفت نه اینم نداریم ولی خلال دندون داریم. باور کنید دقیقا همین رو گفت. از طرفی شیشه شورها هم جلوم صف کشیده بودن. بابا در گوشم گفت ربط شیشه شور به خلال دندون چیه؟ فکر کرد از اون مورداست مثل پادکست و بیت کوین که حتما ما جوونا میدونیم. و از اونجا که از دیماه نرفتم آرایشگاه تا دم عید یه حالی به ابروهام بدم با بالا بردنشون انگار برف پاک کن های ماشین بالا رفته باشن خیلی واضح نشون دادم منم نمیدونم! واقعا چرا اینطوری گفت؟!
تا نیم ساعت کف زمین بودم و بابا هم هی میگفت زشته، نخند، شاید متوجه نشده چی گفتیم و خودش زیرپوستی میخندید. میخواستم بگم پدر من نریز تو خودت. بریز بیرون. تا خونه عر زنان از شدت خنده اومدم و از همون دم در برای جواد و مامان تعریف کردم و اینقدر تو ذهنم بهش خندیدم که الان برای شما نوشتمش خیلی بی مزه شده و اصلا خندهم نگرفت. برای شما هم بی مزه بود؟
پ.ن: عکس از حیاطِ خونه ی پدری.
مریــــ ـــــم جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۱۸ ب.ظ
عارفه ...:
۱۶ اسفند ۹۸، ۲۲:۳۰
:)
از اینجا تا خونه ی خاله ام پرانتز.

از اتاق خودت یا از بالا؟
عارفه ...:
۱۶ اسفند ۹۸، ۲۳:۱۲
از اونجا که طولانی تر بشه.

:))
امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ:
۱۷ اسفند ۹۸، ۰۰:۵۹
یه سرچی بزن شاید واقعا ربط داشته باشه :)))

سرچ کرم
میگه احتمالا جنسش خوب نبوده :))
Tamana .....:
۱۷ اسفند ۹۸، ۱۲:۵۹
خلال دندونا رو دستش باد کرده لودن حتما😂

:))))
اینم میتونه یکی از احتمالات باشه.
تسنیم :
۱۸ اسفند ۹۸، ۰۰:۳۲
من میدونم واسه چی گفته.
تو تلویزیون هی میگن زنگ در و کلید آسانسور و فلان و بهمان رو با خلال دندون یا گوشپاککن بزنین! بعد این دیده شما الکل و شیشهشور خواستین، گفته اون دو قلم مربوط به کرونا رو نداریم، ولی این یکیشو داریم :)

اتفاقا همون لحظه آسانسور اومد تو ذهنم.
خب خالا شیشهشور های تو قفسه رو چطوری توجیح میکنی؟؟
_حسان _ :
۱۸ اسفند ۹۸، ۰۲:۱۲
منظورت از سرخ کردن سیب
سیب زمینی بود دیگه
؟

نه منظورم سیب زمینی سرخ کرده بود :))
مسافر:
۱۸ اسفند ۹۸، ۰۴:۱۲
خلال دندون برای تمیز کردن دندونتون بعد از گفتن خلال نداریم نیش خند میزنین تمیز باشه
محبت خانوادت منو کشته تنها دختر باید کارکنه بقیه راحت باشن ( کوزت باش )
این داداشت مخطرع غذاهای چینی سوپ خفاشه حواست بهش باشه ( یعنی میشه خورد شاهکارش نمیری راحت شیم دستت خخ)
اینقدر نخند دندونات سرما میخورن ( کرونا میخورن )
حالا برای بیگاری امدی قشنگ کارکن تا برای ارزویی که این چند روز در خانه پدری داری برسی ( شوهرکردن مطعنم بهتر از اونجا خخخ )

تنها دختر نه، تنها مریم و جواد( چون آستانه صبرمون بیشتره، کمتر غرمیزنیم، بیشتر گوش میدیم)
اره واقعا، همهچیو با همه چیمیخوره. معتقده وقتی تو معده همه چی قاطی میشه چرا از تو دهننشه. :)))
فعلا هنوز تصمیم به شوهر نگرفتم. تاببینمخدا چی میخواد.
رهایی بخش:
۱۸ اسفند ۹۸، ۱۴:۵۱
سلام
یه مدت سر نمی زدم، ببخشید
و ممنون از اینکه خندوندیم :)

سلام و علیکم
نه خواهش میکنم،میبخشم :))))
مخلص شما.
تسنیم :
۱۸ اسفند ۹۸، ۱۴:۵۲
خب ما نمیگیم شیشهشور، میگیم شیشهپاککن. شاید اونم میگه شیشهپاککن و واسه همین منظورتو نگرفته =)

هوم چقدر عجیب
شماها به خورشت سبزی میگین قورمه سبزی
ولی دوتاشو که میشنویم یاد همون خورشت سبزی میوفتیم. در کل میخوام بگم شیشهشور چیز دوری از شیشه پاک کن نیست. امیدوارم منظورمو رسونده باشم :)))
بهار ...:
۱۹ اسفند ۹۸، ۱۲:۳۸
اوخی کوزت شدی؟ البته سوپ که میگی یاد اولیور توییست افتادم😐 چقدر بده که الان همه رویاهات در ارتباط با غذا و خورشت و اینا به فنا رفت😐
مواطب خودت باش

من از تو واقعا ممنونم هی میای اینجا بهم روحیه میدی میری :))))
خداحفظت کنه واسم.
بهار ...:
۱۹ اسفند ۹۸، ۱۲:۵۷
انجام وظیفه میکنم آخه این روزا منم کوزتم

متاسفانه دوره ی بدی شده.
بهار ...:
۱۹ اسفند ۹۸، ۱۳:۱۴
خیلی 😢

تموم میشن این روزا.
آزادی نزدیکه.
پرستش ^_^ :
۵ فروردين ۹۹، ۱۴:۳۰
کی این روزا تموم میشه خدا دانـــــد...

وقت گل نی
:))