نور

یک سال سگی رو گذروندم. میگم سگ یعنی سگ. یعنی سیاه. یعنی غم تمام شیره ی وجودیم رو برای زندگی کشیده بود و تف کرده بود ته چاه عمیق افسردگی. فکر می کردم زندگی همینه. فکر می کردم زندگی قراره همیشه همین باشه. فکر می کردم واقعیت زندگی و زنده موندن رو باید بپذیرم. نور ته دلم خاموش شده بود. به لشکر سیاهی پیوسته بودم و باور داشتم همیشه در همین لشکر خواهم بود. نه دارو نه تراپی و نه لازانیا و نه حتی پول حالم رو بهتر نمی کرد که بدتر هم می کرد. بدتر میکرد که در دنیایی که لازانیا داره چرا من باید اینقدر درد و رنج داشته باشم؟ حالم بدتر میشد که چرا دیگه نمیتونم با پول به هم سازم و بنیاد غم رو براندازم. در سیاهترین روزهای زندگیم نور وارد شد. نور تابید به روح غم زده ام. غمام آب شد. غمام رو آب کرد. آدمی اومد تو زندگیم که شد قتلگاه هر غمم. الآن در روزهایی هستم که می تونم باور کنم گاهی زندگی می تونه شیرین هم باشه. پارسال روی همین نیمکت نشستم و زار زدم. دختر محجبه ای اومد کنارم نشست و صفحه ی گوشیش رو نشونم داد. بک گراند گوشیش نوشته شده بود که ناراحت نباش و " میگذره و تو هیچوقت گریه ی امروزت رو به یاد نمیاری" بهش لبخند زدم و رفتم. ته دلم باور نداشتم. باور نداشتم سنگینی شونه هام هیچوقت کم شه. باور نداشتم دیگه روزی میرسه که بتونم از ته دل بخندم. باور نداشتم غمم کم شه. ولی کم شد. امسال روی همین نیمکت با قلبی آروم نشستم و خندیدم و بلاخره تو کوچه ی منم عروسی شد.

حامد سپهر:
۳ بهمن ۰۱، ۰۸:۵۰

به‌به مریم خانوم از اینورا، خوش برگشتی
ایشالا همیشه دلت آروم و قرص باشه:)


:)
مرسی که فراموشم نکردید.
ایشالا ایشالا ایشالا ایشالا خیلی ایشالا.
محبوبه شب:
۳ بهمن ۰۱، ۱۳:۳۵

عزیزکم 😘😘😘
پس باید گفت الهی شکر


آره عزیزم
می خوام بیام ببینمت :)
مریم بانو:
۳ بهمن ۰۱، ۱۴:۴۷

عه مریم:)
اون آدم کیه اول این بگو!
شوهر کردی؟؟!
:)


چه شوهری :)))
فرشته ...:
۳ بهمن ۰۱، ۱۷:۴۰

خدا رو شکر، امیدوارم سال‌های بعدی از غم و گریه برات فقط یه خاطره‌ی دور مونده باشه.
و ای کاش تو کوچه‌ی همه عروسی بشه.


ممنونم فرشته
ایشالا. ایشالا.
نسرین ⠀ :
۳ بهمن ۰۱، ۱۸:۰۳

بی‌خود دلتو صابون نزن که بیام برات کامنت بذارم، قبل از اینکه سیر تا پیاز ماجرای نورت رو برام تعریف نکردی:)
در تلگرام منتظرتم با ویس بیا. با ویس‌های طولانی😊


:)))))
خلاصه‌ش اینه که یکی رو مجبور کردم بگیرتم.
چشم. چشم.
آسـِ مون :
۳ بهمن ۰۱، ۱۸:۰۵

منتظرت بودیم...💓


ممنونم :)
محبوبه شب:
۳ بهمن ۰۱، ۱۸:۱۱

تو خیلی قبلتر قرار بود بیای چی شد؟🥲

ان شاءالله خیر باشه 😍♥️


اومدم.
همون روزای اول اعتراضات.
ولی کوتاه موندم. یک روز بودم همش. برگشتم خیلی زود. این دفعه میام یه دل سیر میبینمت.
حوراء:
۴ بهمن ۰۱، ۰۰:۱۹

نمی‌دونم جشن گرفتی یا نه، ولی بعد خوندن این نوشته‌‌ انقده دلم خواست بیام عروسی‌ت با عارفه برقصم.


عزیزم :))
بیا بیا
در اینده ست
بیا بیا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">