معین یک کتاب ازم گرفت
یه گوشش نوشته بودم "کاش معین از زندگیم میرفت بیرون"
نتیجه:
۱.مویز بخورید،برای تقویت حافظه خوبه.حافظه ی خوب که داشته باشید ،متوجه اید چه کتابی رو به امانت میدهید!
۲.هر فکری که به ذهنتونخطور کرد،سریع یه گوشه کناری پیادش نکنید!
۳.وقتی دوستتون ازتون سوال میکنه" چرا میخواستی از زندگیت برم بیرون" بلند نزنید زیر خنده!
۴.یک آدمعاقل هیچوقت نمیخواد تنها دوستماشین دارش از زندگیشبره بیرون!
آخرین باری که به اینشدت خندیده بودم اینجا بود :)))
مریــــ ـــــم جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۲ ب.ظ
آلاء ..:
۳ آبان ۹۸، ۲۳:۴۹
4استفاده ابزاری تو رفاقت ممنوع
اصلا نگران معین نباش
اونم منو بخاطر خونم میخواد :/
فاطمه م_:
۳ آبان ۹۸، ۲۳:۵۰
وای خیلی خوب بود :))) این نتایجو آویزهی گوشم میکنم :))
خیلی هم خوب نبود البته :|
آبروی منرفت!
مسافر .:
۴ آبان ۹۸، ۰۱:۰۷
کَشم حتما :|
درود برتو
بهنام:
۴ آبان ۹۸، ۰۱:۰۸
الان سوالی که پیش میاد اینه که خونه تو رو واسه چی میخواد؟ [نوک شاخهایش را میخاراند]
برای لش کردن
برای نهار خوردن
برای دوش گرفتن بعد از کار و قبل از یک قرار مهم
منحرف :|
بهنام:
۴ آبان ۹۸، ۰۱:۲۷
خودشون جا واسه لش کردن و نهار و دوش ندارند؟
حالا چرا منحرف؟ گفتم شاید با هم نماز جماعت برگزار میکنید! :/ [دمش را درون شلوار میچپاند]
خب خونه ی من به محل کارش و محل قرارهاشنزدیک تره :/
چون یه چادر نماز بیشترندارم،مجبوریم نوبتی نماز بخونیم، برای همین امکانش وجود نداره :|
بعله :)
__PARNIAN __:
۴ آبان ۹۸، ۰۲:۳۰
ازین مدل عنوان نویسی خوشت اومده ها :))
اشکالی نداره که، تراوشات ذهن خطرناک ماست اینا ؛) همه دارن
بابا قبول کن سخته !! :))
اره،کاشفقط این تراوشات رو پیاده نمیکردیم!
بهارنارنج :):
۴ آبان ۹۸، ۰۶:۱۱
مرز های دوستی و مرام از هم دریدی!:|
:))))))
باز خداروشکر قرضمو اون هفته داد !
Tamana .....:
۴ آبان ۹۸، ۰۷:۰۵
:-\ حس بدیه آدم با خاک یکسان میشه
نه بابا
زیادم بد نیست
فقط طرف دیگه ماشینشو بهت قرض نمیده :دی
میرزا مهدی:
۴ آبان ۹۸، ۰۸:۳۲
به معین سلام برسون
بزرگیت رو میرسونم :))))
عارفه ...:
۴ آبان ۹۸، ۱۱:۱۵
امیدوارم گوشه کنار کتابهات از من ننوشته باشی فرزند!
نه بابا
الانا دیگهعقلرس شدم تو کتابا نمینویسم :))
بهنام:
۴ آبان ۹۸، ۱۱:۱۷
حالا سوال بعدی که پیش میاد اینه که خونه تو به محل چه نوع قرارهایی نزدیکه که لازمه قبلش دوش بگیره. :/ [دکمه ولنکنش اتصالی میکند]
قرارهای کاری مهم
واقعا چرا فکرکردی ماازاون خونواده هاشیم؟!
باباجان ما خیلی آدمهای شریف و نجیب و مومنه و محصنه ای هستیم :دی
عارفه ...:
۴ آبان ۹۸، ۱۲:۰۵
محصنه.
:)
گویا شوهر دار هم کردیم خودمون رو
:)))
بهنام:
۴ آبان ۹۸، ۱۳:۳۲
مبارکه به سلامتی کی متاهل شدید؟ پس کو شیرینیش؟ (طنز سیاه: محصنه یعنی شوهردار)
شوهر دارِ پاکدامن
من دومیه منظورم بود
:دی
حامد سپهر:
۴ آبان ۹۸، ۱۴:۰۷
اتفاقا لازمه مردم یه وقتایی بعضی واقعیتها رو در مورد خودشون بدونن
شرط اینه که با وجود این نرن
باور کن خیلی دوسش دارم
و قطعا نمیخوامهیچوقت از زندگیمبره بیرون
نمیدونم چرا اون حرف رو نوشتم.شاید اون زمانپول بهم قرض نداده بود :))
عارفه ...:
۴ آبان ۹۸، ۱۵:۵۸
به نظرم نظرات رو ببند و در افق محو شو!
نه بابا
دیگه از دیشب که ضایع تر نشد
باقدرت ادامه میدم :))
بهنام:
۴ آبان ۹۸، ۱۸:۱۰
ععع واقعا؟ نمیدونستم. پس روم به دیفال، گلاب به روتون اون زنای محصنه که میگن یعنی زنای شوهردار پاکدامن؟ من چه فکرای بدی میکردم.
ولی یه سوال مدتیه ذهنم رو مشغول کرده. خدایی معین اسم دختره؟ چون وقتی میگن معین من یاد اون خواننده نابینائه میافتم که عینک دودی میزد و دو متر سبیل داشت و میخوند: تو کعبه عشقی و من عاشق رو به قبلهتم...
آقا من تازه فهمیدم چی شد
چرا به من نمیگین؟؟
این اصلا اون نیست
محصنه چیه دیگه
یاخدا
مومنه و محسنه
محسن
حسن
نیکوکار
پاکدامن
آقا من مریضم
اون از دیشب این از امروز
چته زن؟؟
مسافر:
۴ آبان ۹۸، ۲۳:۱۹
اوه این مسافر دومی کیست میاید مینویسد با من قاطی میشود مسافر فقط یکیست در عالم وب اون منم
بعد گوشه کتابت غیر معین و عارفه و عاطفه کلمات قصار نیسبشون کردی اسامی وب ستانیها هم بنویس چون به ما کتابی قرض نمیدی خیالت راحت باشه نام منو اول بنویس
بعد اون خاطره دوست اشغال هم جالب بود گفتم تو خیلی خشنی و ابهتت همه کشته و منو نفله من الان در اعماق چاه کنعان گیر کردم
بلی قرارهای بسیار مهم اون ماشین نده تو خونه این به اون در پنجره دیفال
اول فکرکردم تویی
ولی الان متوجه شدم تو نیستی !
عاطفه رو از کجا میشناسی؟؟
بیا به من بگو کی هستی
دیفال گفتی یاد اون بهنام و عارفه ی ناجوانمرد افتادم.
عارفه ...:
۵ آبان ۹۸، ۱۷:۳۲
با منی؟
نه با عمه کوچیکمم :/
فاطمه صاد:
۵ آبان ۹۸، ۲۲:۴۱
چرا هیچ کدوم از رفقای من ماشین ندارن؟؟؟؟🤔🤔🤔
ولی پیاده متر کردن خیابانو با رفقا هم لذتهای خودش رو داره ...
وبلاگتو دوست دارم ...
نعمته
ما دیگه پیر شدیم برای اینکارا.۷/۸سال تمام لذتشو بردیم.
لطف داری :)
بهنام:
۷ آبان ۹۸، ۲۰:۱۲
این ناجوانمرد یعنی همون پیرمرد؟!
://///
اره خیلی بامزه ای
جناب منزوی:
۲۴ آبان ۹۸، ۱۴:۳۲
یه چیز تو همین مایه ها برای من اتفاق افتاد، حس خیلی بدی داشتم، ولی خیلی ساله که گذشت :)
واقعا باید بریم خجالت بکشیم :))