دومین تار موی سفید

:|

بابام

_حاجی آباد ،حاجی آباد

پیاده با نیشخند روشو میگردونه

ادامه مطلب...

نمیدونم چرا امشب یهو یاد دایی مهدی افتادم

دایی مهدی که مرد تا چند وقت ناخوداگاه به یه نقطه خیره میشدم و وقتی به خودم میومدم میدیدم صورتم خیسه.اونموقع بود که پیش خودم میگفتم پس این رمانا الکی این چیزارو ننوشتن

ادامه مطلب...

اخرین پست بی خودمو تقدیم میکنم !

بچه ها من آمادم بگین بیاد

ادامه مطلب...

خاله بودن،شیرین ترین نقشی بوده که تاحالا اجرا کردم

از جمله رسالت ما خاله ها

ادامه مطلب...

آدماشو دوس دارم

دوس دارم زود یک شنبه شه

ادامه مطلب...

       ۱     ۲     ۳   . . .   ۲۹     ۳۰     ۳۱   . . .   ۵۰     ۵۱