باید تیک میبود!
از وقتی جواد کلیپ حک شدن یا حسین روی شله زرد نذری یکی از استان های ایرانو نشون مامانم داده
هر سال منتظره یا حسین حک شده ببینه بعد از برداشتن سر دیگ
وقت برداشتن سر دیگ مامانم همه رو باهم فرامیخونه که ای ایهاالناس بیایین ببینین روش چی نوشته
ما هم که بدمون نمیاد یا حسین حک شده ببینیم دورتادور دیگ وایمیستیم
به محض برداشتن ،همه ی چشم ها به وسط دیگ خیره میشه
و بعد از دیدن یه سری خطوط درهم برهم همه با حالت پوکرفیس پراکنده میشیم
باباهم طبق رسم هرسالش سعی در ارائه یه تفسیر مامان پسند میکنه
امسال با دیدن ضربدر وسط دیگ باقر میگه:"مامان ،این ضربدر نشون میده نذرمون قبول نیست ،باید تیک میبود !"
میگم :خدایا انگشت شصت هم نشون بدی قبوله!
به امید دیدن یا حسین سال اینده میرم میخزم زیر پتوم
خواهرزادم میاد میخزه زیر پتوم
میگه خاله برام قصه بگو
میگم خاله 4نیم صبح وقت خوبی برای قصه گفتن نیست
مامانم از اون ور صدا میزنه :نخوابی هااااا،باید تزیینشون کنی
خواهرزادم میگه خاله قصه بگو
بعد خاله شدن ،قصه گفتن یکی از وظایف انسانیم شده
میگم
یه دخترکوچولو بود که اسمش سفید برفی بود(داستان سفید برفی و شنل قرمزی باهم ترکیب میکنم)
همینجور که دارم میگم سفید برفی تو جنگل گم شده بود
یهو میگه:خاله مامان سفید برفی بعبعی بود؟
:|
میگم نه خاله
میگه سنجاق بود؟(احتمالا منظورش سنجاب بود)میگم مگه سوزنه که مامانش سنجاق باشه
میگه پس چی بود؟
میگم ادم بود خب
باقر میگه اینقد بد تعریف میکنی بچه تو جنسیت مامانِ طرفم شک کرد
:|
پیش خودم گفتم بذار توانایی خودمو به عرصه ظهور بذارم
و از قوه تخیلم استفاده کنم
یه اقای سوار بر اسب وارد داستان میکنم و زمینه ازدواج دوتا جوون فراهم میکنم
(ته خلاقیت!)
ادامه میدم
داماد دست سفید برفی میگیره و...
میگه کُشتش؟
میگم کی کیو کُشت؟
میگه داماد، سفید برفی رو
میگم نه عزیزم ،دامادا عروسارو نمیکشن ،حداقل همون شب عروسیشون
میگه خب ادامش؟
نمیدونم چی شد که داستان رفت ،سمت ژانر جنایی و خیانت
تنها چیزی یادمه چشای از حدقه بیرون زده خواهر زادمه
رسما بچه گرخیده بود
فکرنکنم دیگه برای قصه شنیدن از زبون من طرفم بیاد
:دی