همیشه وصلیم!

مادر بزرگ مادریم همیشه میگفت:
مریم جون بعضی غم ها هم هستن که ریشه تو جونت دارن مادر،هرروز رشد میکنن و ریشه میدوونن.شاخو برگشون از تو نگات از چشات میزنه بیرون،ریشه شون میپیچه دور قلبت،بعضی وقتا خودت هرروز آبش میدی ،هرروز تقویتش میکنی،ولی همیشه هم این آبپاشه دست تو نیست،گاهی هم یکی دیگه این کارو برات میکنه!میگفت آبپاش رو ندین دست آدمای اطرافتون،بکَنین این علف هرز غم رو از تو دلاتون!بردارین دستتونو از گردن غم،میگفت شب که همیشه شب نمیمونه.شب وقتی صبح میشه که با خودت میگی دیگه سیاه تر از این‌نمیشه.ولی همون موقع است که صدای اذان بلند میشه و سپیده دم میزنه.میگفت مادر ،همون موقع که وسط خیابون از پیدا کردن یه سقف خسته شدی و میزنی زیر گریه بدون همون جاست که داری سیاهی رو رد میکنی و نزدیک نوری.مادر بزرگم میگفت غم نمیمونه.شب نمیمونه.سیاهی نمیمونه.بهم میگفت مریم‌جون از‌مادر پیرت‌بشنو و دلتو به پاییز‌نسپار.بعد هم کاسه ی انارِ دون شده رو هُل میداد طرفم و میگفت جای غم اناربخور مریم جون!
مادر بزرگ مادریم ۲۸ مهرماه ۱۳۷۳ از این دنیا رفت و من ۶۲ روز بعدش به این دنیا اومدم.اینارو مادر بزرگ مادری ذهنم بهم میگه.اون همیشه در حال انار دون کردن و نصیحت کردنه.درسته حرفای مادر بزرگ مادری ذهنم شبیه جمله ی حال بهم زنه،بهترین هارو برات ارزو دارم" هست ولی بلاخره مادربزرگه و احترامش واجب.بااین حال باید بگم هممون میدونیم حق با مامان بزرگ چروکیده ی ذهن منه.یا حداقل میخوایم فکرکنیم حق باهاشه.همیشه ته همه ی خستگی ها و نشدن هاست که گشایش اتفاق میوفته.دیدم که میگم.دقیقا وقتی طاقتم طاق شده و هرلحظه ممکنه شیشه ی میز رو تو سر خودم خرد کنم همکارم آدامسشو میندازه بیرون.پس سینه سپر کنیم.هم رو ندریم و کنار هم وایسیم.عقاید و افکار هم رو تو چشو چال هم نکنیم.دست هم رو بگیریم.خودمون رو خوب و ۲۳ میلیون آدم رو مغضوب علیه نبینیم تا نکه وضعیت درست شه بلکه فقط خودمون باهم مهربون باشیم.چونکه قراره دهنمون سرویس شه.نور و روزنه وگشایش این مزخرفات رو هم بریزین بیرون!
*خدایا تو که خودت میبینی منِ جوونِ تازه نو شکفته دغدغم در چه سطحیه.حداقل تواون دنیا یه جوب شیرکاکائو با ویفرشکلاتی نصیبم کن.بگین آمین.
(عارفه حتما میخوای بگی جوب شیرکاکائو مال تو بود و من یه جوب دیگه میخواستم ،ولی عزیزِ من ،نمیشه اینجا همه چیو گفت که ،حالا بذار یه ذره شیرکاکائو من بخورم، منم یه ذره از اونا به تو‌میدم،تانکر که نیستیم بلاخره ۲ ،۳ لیتر به من که میرسه!همین کارا رو میکنید خدا بهمون رحم نکرد و انداختمون تو ج.ا!)

ناشناس:
۱۳ آذر ۹۸، ۱۸:۴۲

مادر بزرگ درونت من یاد این جمله انداخت:
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟


چند روزه سعی میکنم ادامشو یادم بیاد و برات بنویسم متاسفانه یادم نمیاد.
حوصله گوگل هم ندارم
تو فرض کن همون :)
مسافر:
۱۴ آذر ۹۸، ۰۲:۰۱

مادر بزرگ ذهنت خودتی در اینده کاملا مشخصه
چقدر انار دوست داری تو ذهنتم انار میخوری . تنبل هم هستی انار برات دون میکنن هم اینکه دستات کثیف نشه یکوقت بری بشوری هه خخ
اوج ناامیدی روزنه هست شاید لابد گاهی ممکنه حالا ببینیم شاید برای شما اتفاق بیافتتد ( کمی تا قسمتی )
عارفه برات ابی گرم نمیشه نه اتاق گرم شد نه کاکاوو نه چوب کا و کاو ..
این روزها ادمها رفتن تو کتاب کلیله و دمنه
خوی انسانیت مرده دروغ دزدی کلک و.. امیدی نی به انسانها ی ادم نما ( محدود می یاافت شود )
این شکمت سه لیتر شیر کاکاوو جا داره خیلی گنده خخ زیاد نخور رو دل میکنی

به طور نامحسوس گفتی چه روزی تولدت برات کادو بگیریم ( عارفه ده لیتر براش شیر کاکاوو بگیر به حساب ما ) همه همون شب بخور بعدش نمردی تبریک ات بهت میگیم خخ
خاله زلیخا غم مخور بلاخره به ارز هات میرسی چه ریز چه درشت

انسانها ادمها به هم رحم کنید که بهتون چه این دنیا و اونور رحم بشه ( جدی )

اینم کامنت طولانی که ناراحن نشی خاله
اگر کمبود طنز داشت به شیرینی خودتون ببخشید ترشی خوردم شیرینی زبونم کم شده خخخ


:))))))
نه بابا کلی خندیدم
خدا خیرت بده

بانوچـه ⠀:
۱۴ آذر ۹۸، ۱۴:۰۲

کسی با شیرکاکائو شوخی نکنه من قاطی می‌کنم :دی


من غلط بکنم
سرور و سالار همه ی‌ماست :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">