اذیت نکن دیگه
تو که میدونی من چقد دوست دارم
تو که میدونی وقتی کنارتم چقددد حالم خوبه
حتی فکر کردن بهت حالمو جا میاره
وقتی میدونی حتی نگاه کردن بهت چقد حالمو خوب میکنه
چرا اذیتم میکنی؟
بد ناامید بودم ،بدهاااا
پارسال نزدیکای تولد امام رضا بود
حرم خوشگل بود خوشگل ترم شده بود
چشامو بستم سعی کردم تمام چیزایی رو که میبینم تو ذهنم ثبت کنم
گنبد
سقاخونه
تمام اون چراغونیا
بابام که پشتش به ما بود و روش به امام رضا
داداش کوچیکم که چشاش همه جا بود
خواهرزادم که با داداش وسطیه در حال جنگو دعوا بود
مامانی که گم شده بود
خواهری که گرم حرف زدن با عمه ی بچش بود
و داداش بزرگی که چش دوخته بود به صفحه ی گوشیش
دیگه حتی حوصله دعا کردنم نداشتم
سرمو انداختم پایین وبا روسری سبز رنگی که سال93 باهمون گیره موهه خریده بودم شروع کردم بازی کردن
در لحظه ی اخر ناامیدی
یهووو یه شکلات نعنایی جلوی چشام دیدم
:|
سرمو اوردم بالا رد دستو گرفتم رسیدم به یه خدام
به یه برادر خادم
همینجور که هنگ بودم شکلاترو تکون داد
بهم نگاه هم نکرد
حتی یک بار
معلوم بود از قبل نگا کرده
که حال زارمو دیده بود
گرفتم
رفت
عصن نذاشت هیچی بگم
ینی نتونستم هیچی بگم
با چشام دنبالش کردم
چندنفر دوروبرشو گرفتن که ازش شکلات بگیرن
جیباشو زیرو کرد تونست به 2نفرشون شکلات بده
بعد رفت
با چشام بازم دنبالش کردم
14تا چش روی من بود
عمه ی خواهرزادم با یه لبخند مهربون نگام کرد
مجبور شدم شکلاتو تعارف بزنم به پسرش
که از بخت بلند من بچش هنوز دندون نداشت
وقتی تعارف زدم
با چشای تعجب زده نگام کرد و گفت واقعا میخوای بدیش به احسان؟
گردنمو کج کردمو گفتم اره خب
ازم تشکر کرد
اما خب بچش نخورد پسش داد بهم
حالا این دفه خواهرم بود که میزد تو پهلوم
معنیشم این بود به بچه ی خواهرت نمیدی بعد میدی به بچه خواهر شوهر خواهرت؟
دیدم راس میگه
هیچی دیگه دادم به سادات
و بازهم بخت با من یار بود که سادات جانمان از شکلات نعنایی متنفر است
برگشت پیش خودم
درسته که تو دهن 2نفر رفتو امد بیرون
اما همین که پیشم بود
خیلی بود
داداش کوچیکه میگه میخوریش یا بخورمش؟
:|
بهش یاداوری کردم ،دلیل نمیشه شکلات نعنایی که 2بار دهنی شده جز وسایل شخصیم محسوب نشه
:|
حالا اصلا بحث من شکلات نعنایی دهنی نیست اونم 2بار
بحث من امیدیه که تو دلم دوباره جوونه زد
بحث من حرکت خدام امام رضاست
که حتما پیش خودش گفته بود بذار یه حالی بهش بدم
بحث من عشقیه که بیشتر شد
بحث من اینه که امام رضا برای اینکه بهم ثابت کنه اذیتم نمیکنه
بهم شکلات داد
بحث من شکلاتیه که چقد حالمو خوب کرد
شکلاتی که برای خوردن نیست
همین