۹۹۹تا درنا!


همینجور که داشت کمدشو تمیز میکرد چش دوخته بودم به پفک گیره زده ی بین کشوهاش 

داشتم به این فکر میکردم چطور یه ادمی میتونه کتاباشو ببخشه میتونه کلی چیزای خوب دیگه رو ببخشه میتونه حتی مهربون باشه ولی نمیتونه از پفکش بگذره!

رسید به کشوی وسطی

داشتم نگاش میکردم و فکر میکردم چطور میشه توی یک خونه ای به اسم خونه خاله پفک و چیپس ساعت ها و حتی روزها دووم بیارن و هیشکی طرفشون نره درحالی که همه دوسش دارن


رسید به کشوی اخری


برگشته این درنا رو بهم میده

میگه اولین درناییِ که درست کرده

اگه ۱۰۰۰تا از این پرنده های صلح درست کنه به ارزوش میرسه طبق یه افسانه ژاپنی،

مونده ۹۹۹تا پرنده صلح تا ارزوش

ینی ۹۹۹تا پرنده صلح تا ارزوش فاصله داره!

ینی ۹۹۹تا درنا باید درست کنه

ینی باید منتظر باشه ۹۹۹تا درست شه تا به ارزوش برسه

 ینی ۹۹۹تا درست شن به ارزوش میرسه؟؟؟


چه وقتایی قشنگ تری؟

-چه وقتایی قشنگی؟

+عصرها
-نه؛مثلامن وقتایی که دارم سالاددرست میکنم،چایی میخورم یاکتاب انتخاب میکنم حس میکنم قشنگ میشم وحس خوبی منتقل می کنم،حالاتوچی؟
هنوزکه هنوزه داره فکرمیکنه....
.
.
تاحالافکرکردین به اینکه شماچه وقتایی قشنگین؟

همیشه از این سوالای مسخره ازم میپرسه :|
بدم میاد از سوالایی که نیاز به فکرکردن دارن
والا
امروز ظهر سر ظرف شستن ازم پرسید
من فکر میکنم عصرا قشنگترم.برای همین همیشه اصرار دارم شبا مهمونی بریم یا مهمونی بدیم
ولی در کل فکر میکنم اون اولی که شروع میکنم به درس خوندن(همون اول اولش) قشنگ میشم.البته این حالت نادره!!
و شایدم وقتایی که دارم با علاقه اشپزی میکنم 
فکرنکنم دیگه حالت دیگه ای وجود داشته باشه
:|



شناسنامه ها،دروغ نمیگن!


مامانم سر هر چیزی شروع به درددل میکنه اما همه میدونیم ،همهههه اخرش به اواسط دهه۴۰ختم میشه 

همیشه از اسمش ناراضی بود 

اما هیچوقت با ناراحتی از ناراحتیش حرف نزد

اما من میفهمیدم

چون دخترش بودم

من میفهمیدم از اسمش ناراحت بود و از باباش

نمیگفت اما من میفهمیدم

ناراحت بود از بابایی که سر دختر دومش یادش میاد عععع مادری داشته که اسمش  کبرا بوده و اتفاقا خیلیم دوسش داشته و یک دفه احساس دین به مادرگرامشون باعث میشه که در یک حرکت انتحاری اسم ننه منو از نادره به کبرا تغییر بده

مامانم میگه کم شانسیش از همون انتخاب اسمش شروع شد

بچه که بودم همه جا بااعتماد بنفس اسم مامانمو میگفتم

فکرمیکردم این تنها کاریه که میتونم برای اسم مامانم انجام بدم و به مامانم بگم اونقدام اسمش بد نیست

داداشم که برای استخدامش اسم مادر پرسیده بودن در یک حرکت گازنبوری گفته بود زهرا!!!

حالا بماند که یه خاله دارم اسمش زهراست

یا دخترخالم که وقتی دبستان بوده با دوستاش که دورهم میشستن ،به اسم خاله ها که میرسن میگه مریم ،آناهیتا،زهره،زیبا

همه سکوت میکنن!!

اناهیتا وسط زهره و زیبا ؟؟؟اونم دهه۴۰؟؟؟؟ !!!!!

اما جایی که من فهمیدم اسم مامانم اونقدام خوب نیست سرکلاس زبان بود!!

از اون به بعد شدم مثل داداشم و دخترخالم

ولی خب هیچوقت به مامانم نگفتم بعضیا فکرمیکنن اسمش زهراست


مامانم بم میگه اولین شانس زندگیم سر انتخاب اسمم بوده

وقتی دخترپسر اولشون به دنیا میان،مامانم یهو عرق فرزندیش میگیرتش و تصمیم میگیره در یک اقدام خودجوش و شایدم پیرو رسم پدری ،اسمشونو بذاره علی و فاطمه 

طی عملیاتهای بعدی مامان بابام که منو داداشم پا به این دنیا گذاشتیم مامانم هر لحظه منتظر بوده تا بابام تلافی سالها پیش در بیاره

اما از اونجایی که خدا به من هرچی نداده یک پدر مهربون داده ،اسم منو داداشم هیچوقت هاشم و سکینه نشد

نخند

:|


نتیجه اخلاقی:هیچوقت سراستخدامتون اسم مامانتونو عوض نکنین ،چون شناسنامتون دروغ نمیگه!

بخور،قشنگه!


حلیم شکری یا نمکی!!

دیشب دوستم واسم فرستاده

حتی جومونگ و مردم چوسان قدیم هم حلیمو با شکر میخوردن ،تو چرا هموطن؟


بابای من حلیمو با نمک میخوره

ما کلا حلیم کم میخوریم شااید سالی ۳بار

از این ۳بار ،۲بارش قطعا نمکی میگیره حتی با علم به اینکه دخترکش از حلیم نمکی متنفر است،اما هر بار اصرارررر داره که بخورم ،چون معتقده این بار خیلی قشنگن(ینی خوشمزست)و  من هربار به علم اینکه بذارم دهنم قطعا اوقم میگیره اما میذارم و عوقمم میگیره



یا مثلا در اوج گرمی هوا،لیتر لیتر داری عرق میریزی احساس میکنی هرلحظه ممکنه بترکی اما پدرجانتُ میبینی که با لیوان چای دااااغ میاد سمت و اصرارررررر که بخور ،حالتو خوب میکنه

:|

یا مثلا داری غذا درست میکنی از اشکنه بگیییییییییر تا قورمه سبزی اصرارررر میکنه از این عصاره مرغو گوشت بریز توش قشنگ میشه!

:|


یا مثلا مدرسه که میرفتم بابام اصراررررر داشت پنیرو با مربا بخورم

:|

اخه چرا؟؟؟


اون هفته سرسفره افطار بابام میگه دهنتو باز کن (فهمیدم یه چیز عوق دار الان میاد تو دهنم )میگم چیه؟میگه تو باز کن قشنگه!

به دلیل احترام فرزند پدری باز میکنم 

اگه گفتین چی بود؟؟؟

زولبیا با ماست!!

ینی تو عمرم اینقد حس بدی بهم دس نداده بود

میگم این چیه؟؟؟؟؟میگه قشنگ بود که 

:|

و کلی ادغامای دیگه !!!!

 بابای شمام اینطوریه؟؟؟

تستر کی بودم من؟؟؟

پسربچه ای ۹ساله!


معمولا روزایی که هوا خیلی گرمه و خورشید خانوم نور خودشو بدون هیچ چشم داشتی بر سر این بندگان گناهکارخدا میپاچه ،با تاکسی میرم خونه(البته جیب گرام هم باید یاری کنن)

امروز هم از اون روزایی بود که خورشید جان به قصد کشت میتابید اما حساب کتاب اخر ماهمون از کمبود بودجه  خبر میداد تصمیم گرفتیم با اتوبوس مسیرخانه را بپیماییم

از علت اینکه اتوبوسا کولرشونو روشن نمیکنم خبر ندارم اما میدونم کولر تاکسیای بنده خدا،در یک اقدام مسالحت امیز همشوووون باهم خراب شدن


القصه


سرم تو گوشیم بود که که کاملا اتفاقی اوردمش بالا و باصحنه ای مواجه شدم که قلب سمت راستمو به درد اورد

پسر بچه ای تقریبا ۹ساله با شلوار کرم و تیشرت ابی همرا با مادری خوش لباس 

و برادری در قنداق اقدام به انهدام یک عدد پاکت ابمیوه سنیچ از طریق شیشه اتوبوس کرد،درطی این قدم بنده علاوه بر اینکه به مهارت بالای نامرده در پرتاب پاکت از شیشه مرتفع اتوبوس به داخل جوب پی بردم متوجه شدم پدرمادر وی در طی این ۹سال شاید کمتر شاید بیشتر هیییچ تلاشی برای تربیت وی نکرده اند،

علت به درد امدن قلب سمت راست بنده اینه ک

چرا نسل جدید اخهههه؟من میگم خونواده هیچی اصلاا،

تو مدرسه چی به اینا یاد میدن؟

فهم لایعقلون؟؟

بنظرم وقتشه بیندیشیم دیگه

.

مانتو مامانه مث مانتو ۳سال پیش من بود

:|

اگه پسری با همچین مشخصاتی دیدین در مورد مفاهیمی از قبیل  محیط زیست، کره زکین ،رفتگر زحمت کش، فرهنگ ۲۵۰۰سال،داریوش،حمله اعراب به ایران و ...


همین

:|

پیر-خوشاب

                                  

#سمیه ، نه اهل فلسطین، نه سوریه و نه اهل یمنه

سمیه دختری از روستای #پیر_خوشاب از توابع جازموریان جنوب کرمانه

روستایی که نود کیلومتر تو قلب کوهستان ، بدون آب و برق و گاز و آنتن و اینترنت 

به دور از هر گونه روبط اجتماعی با بیرون از محدوده خود و چند روستای اطرافشون زندگی میکنن

به قول اهالی روستا تا حالا پای هیچ شهردار، بخشدار، فرماندار، استاندار و هیچ مسئول و خبرنگار و عکاسی به این روستا باز نشده

روستایی که بچه هاش نمیدونن چه ظلمی در حقشون شده و میشه و از ابتدایی ترین حقوق خودشون محرومن

به قول اهالی روستا اگه سید به ما آرد نرسونه ما حتما از گرسنگی میمیریم

واقعا چطور مسئولین منطقه شب میتونن راحت با همسراشون به بستر برن در صورتی که کپرهای روستا تو محاصره عقربهاست (الماس)

مرگ به واسطه مار و عقرب زدگی کاملا طبیعی شده و بالاترین آمار ترک تحصیل کشور رو به خودش اختصاص داده.

من خیلی خوشحالم و مایه مباهاتمه که اونقدر توانمندیم که موشکامون از کرمانشاه به تل آویو میرسه

اما ای کاش آرد هم به روستای پیر خوشاب برسه 

همکاران عزیز دغدغه مندی که ناراحتن نمیتونن برن یمن

وضع بچه های ما تو بعضی مناطق ایران به والله خراب تر از یمنه

هیچ مسئولی پاشو اونجا نمیزاره و نمیتونه بزاره


#جواد.هادی


       ۱     ۲     ۳   . . .   ۴۷     ۴۸     ۴۹     ۵۰     ۵۱