4سال دانشگاه تموم شد،به همین راحتی به همین خوشمزگی!

کارتمو میگیره میگه برو

میگم سوراخش کنین بهم پس بدین 

میگه نمیشه

میگم خب بدین باهاش خداحافطی کنم

خیره خیره نگا میکنه

میگم ۴سال باهاش خاطره دارم خب

میخنده میگه تو زندگی اینقد دل بکنی

ادامه مطلب...

یاد باد آن روزگاران یاد باد


باقر دیروز امده خونه میگه مریم بدبخت شدیم

میگم چی شده؟

میگه از هفته آینده باید نهار ببرم

میگم خب این که بدبخت شدن نداره

میگه خب باید برای همه ببرم ،ماهی یک بار میوفته به من

میگم خب اینم بدبخت شدن نداره

میگه خب دست پخت تورو چه جوری ببرم؟

.......

بهش میگم سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره

(این دیگه واقعابدبخت شدن داشت)

مامان و بابا

همیشه فکر میکنم دوران میانسالی و کهنسالی جذابی داشته باشم

اگه جوونی محدودی داشتم تاالان دوره های بعدی زندگیم جذاب ترن و اکثر ارزوهام تو همون دوران محقق میشن
عاشق سفر کردنم به هرجا
لزوما نه یه جای دور
مثلا همین کوه های صاحب زمان کرمان یا گلچین و کیک برفی گلباف
همش فکر میکنم تمام میانسالی و پیریم به بالا رفتن از کوها و تپه ها و پیمودن جاده و ها و کشورها میگذره
اصلا برای همین دارم زندگی میکنم که اون دورانو ببینم
قطعا اگه میتونستم اون دورانو از همین امروز شروع میکردم
اما خب یه سری خط قرمزا برام تعریف شده که فعلا باید صبر کنم تا یه روزی شکسته شن
پدر مادر من زیاد دوران میانسالی به کهنسالی جذابی رو سپری نمیکنن
مشکلات زیاده 
و هیچ وقتی برای خودشون ندارن
زندگیشون شده رفع مشکل اون پسرشون و غصه خوردن برای اون یکی پسرشون
من عاشقشونم
اما هیچوقت نتونستم بهشون بگم
درسته همه چی تو زندگیم نداشتم و حسرت خیلی چیزا موند باهام اما همین الان حاضر از هرجی که برای من اماده میکنن یا خرج میکنن بگذرم و بهشون بگم برای خودتون خرج کنین،منو بی خیال شین
برین زندگی کنین بقیه عمرتونو
یه جورایی من بیشتر از شماها وقت دارم
اما خب هربار که گفتم مامان و بابام فقط یه لبخند تلخ زدن
شاید یه روز بیشتر توضیح دادم


نصیحت شده گانیم :|

مامان شمام برای نصیحتتون از ترفند یه"اقای دکتر امروز صبح تو تلویزیون میگفت "استفاده میکنه


یا فقط مامان من اینطوریه؟؟؟
ادامه مطلب...

حیف که پسر نداشت!

هیچوقت نه تونستم فلسفه رو درک کنم و نه منطق رو 

تنهاچیزی که از فلسفه یادمه شهاب الدین سهروردی 

اونم بخاطر اینکه اسم و فامیلش یه اهنگ خوبی داره

علاوه بر اینکه نتونستم فلسفه و منطق درک کنم معلم فلسفه و منطق رو هم نتونستم

نامبره شدت صداش از یک صدم دسی بل هم کمتر بود

بعضی وقتا فکر میکردیم داره اهنگ بذار تو حال خودم باشم تتلو زمزمه میکنه 

مام میذاشتیم تو حال خودش باشه

:|

ادامه مطلب...

تیله

دیروز سرکلاس تیچرمون بهم گفت مریم چی تورو سورپرایز میکنه؟

دست کردم تو کولم این دوتارو (تیله هارو)اوردن بیرون گفتم امروز دخترخالم بعد8ماه کادو تولدمو داد و من از خوشی داشتم میمردم
نمیدونم چرا همه شگفت زده شدن از نوع شگف زدگی من!
یکی از بچه ها گفت تو واقعا با چیز به این کوچیکی شگفت زده میشی؟

**

یه حلیمی سر کوچمون داشتیم
ماه رمضونو حلیم میداد بقیه سال آش و گاها حتی لوبیا پلو و کبابم درست میکرد
مدلش به قول داداشم اینطوری بود که هر چی هوس میکرد درست میکرد!
همیشه وقتی صبحا داشتم میرفتم، تو مغازش درحال تمیزکاری بود وقتی هم داشتم برمیگشتم باز تو مغازش درحال خالی کردن اب قابلمه ها بود
عشق به کارشو از چشاش میتونستم بخونم
پیرمرد نبود ولی جونم نبود
همیشه یه لبخند رو صورتش داشت
چه کله ی سحر چه ظهر ماه رمضون و چه هر وقت دیگه ای
همیشه دوس داشتم یه بار هم که شده از غذاهاش مخصوصا حلیماش بخورم
هی میگفتم فردا پس فردا اخر هفته و ...
چندروز پیش ،صبح که امدم از خونه بیرون رسیدم سرکوچه مغازش باز نبود مث هر صبح
یه پلاکارد سیاه بزرگ زده بودن سردرش
همه اینارو گفتم که بگم عمر اونقدام طولانی نیست
به هر چیز کوچیکی خوشحال شیم و با هر چیزی زانوی غم بغل نگیریم
حضرت عزرائیل از انچه در اینده میبینید به ما نزدیک تر است!




       ۱     ۲     ۳   . . .   ۴۴     ۴۵     ۴۶   . . .   ۵۰     ۵۱