یاد باد آن روزگاران یاد باد
باقر دیروز امده خونه میگه مریم بدبخت شدیم
میگم چی شده؟
میگه از هفته آینده باید نهار ببرم
میگم خب این که بدبخت شدن نداره
میگه خب باید برای همه ببرم ،ماهی یک بار میوفته به من
میگم خب اینم بدبخت شدن نداره
میگه خب دست پخت تورو چه جوری ببرم؟
.......
بهش میگم سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره
(این دیگه واقعابدبخت شدن داشت)