4سال دانشگاه تموم شد،به همین راحتی به همین خوشمزگی!
کارتمو میگیره میگه برو
میگم سوراخش کنین بهم پس بدین
میگه نمیشه
میگم خب بدین باهاش خداحافطی کنم
خیره خیره نگا میکنه
میگم ۴سال باهاش خاطره دارم خب
میخنده میگه تو زندگی اینقد دل بکنی
****
یه سری چیزا رو روی یه برگه مینویسه میگه اینارو انجام میدی بعد زنگ میزنی ب من ۲/۳روز دیگه کارتو راه میندازم
مث خنگا نگا میکنم به برگه ی روبه روم
خانومه از تو اتاق روبه رویی اشاره میکنه برم پیشش
میگه چی بهت گفت ،برگرو نشونش میدم
چشاش گرد میشه دهنشم میاد پایین
میگه برو بهش بگو اگه میشه خودتون برام انجام بدین فقط نگو من بهت گفتم ،2بارم تاکید کرد
میرم بهش میگم یه نگا بهم میکنه میگه کاش بازنشست مبشدم ازاینجا میرفتم
میگم ایشاالله
میگه چی؟
میگم انشالله به سلامتی بازنشست بشین
مبگه راحت میشم
میگم بابای منم همین فکرو میکرد
میگه میرم برای نوه هام قاقا لی لی میخرم،پارک میبرمشون ...
میخندم
میگه خانومم دعوام میکنه میگه مررررد چرا براشون قاقالی لی(دقیقا میگفت قاقا لی لی ) میخری؟میگم ززززن ابروی ادمو میبرن تو مغاره مجبورم
بعد میخنده
منم میخندم
پسره پشت سریم حرص میخوره
میگه کارت درست شد برو اتاق ۱۰۷
یه نگاه با مضمون "همینقد کار داشت میخواستی منو فقط اذیت کنی ای پیرمرد پرحاشیه"بهش میکنم و میام بیرون
میرم ۱۰۷ همون خانمی که بهم گفته بود بهش نگم بهم گفته :|
میخنده
میگه درست شد؟
میگم اره
میگه نگفتی که من گفتم
میخندم میگم نه
میگه من دختر ندارم ،شماها مث دخترامین
یه لبخند اخه الهی میزنم
میگه هیچوقت غصه نخور دنیا رو راحت بگیر
میگه ورزش میری؟
میگم نه
میگه برو ،حتما برو،ورزش کردنو بذار جز کارای روزانت
میگه ازدواج کردی؟
میگم نه
میگه خانوادت میخوان عروست کنن؟؟
(این چه سوالیه اخه)میگم مامانم نمیخواد منو عروس کنه
میگه کار خوبی میکنه،توکه نمیخوای عروس شی؟
میخندم میگم نه!(چی بگم خب!!)
میگه عروس نشو ،دردسرداره مسِئولیت داره فکرو خیال داره برو کیف دنیا رو کن،هیچی تو عروس شدن نیست
میگم میدونم
میگه ما که عروس شدیم هیچی ندیدم،بی خیال باش بی خیالی یه نعمته
میگم میدونم
میگه کارت درست شد برو به سلامت
میگم تو کل این دانشگاه فقط شما بودین که کمکم کردین والا یه هفته دیگه در گیر بودم
میخنده میگه عاقبت بخیر شی
میخندم میام بیرون
اینم یه عکس یادگاری که خودشم نداره!!