نمیدونم چرا تو همون چندماه هیچ اسمی براشون انتخاب نکردم

تنها حیوون خونگی که به طور انحصاری به من اختصاص پیدا میکرد 2 تا طوطی بودن.طوطی سبز یا ملنگو

بابام تو یکی از ماموریتاش ،یکی از دوستاشو میبینه که تو کار مبارزه با قاچاق حیوانات بوده.حالا یا طوطیارو داشتن از ایران خارج میکردن یا داشتن وارد ایران میکردن که گیر پلیس میوفتن و دوتاشو هدیه!!!!(انگار مال باباش بوده) میده به بابام :| همینقد راحت :|
دبستان بودم

وارد خونه که شدم یه سطل بزرگ سفید رنگ(که الان سطل آشغال اشپزخونمونه)وسط خونه دیدم،از هند خسته و کوفته رسیده باشی و بعد تو سطل ازت پذیرایی کنن خیلیه!طوطیای بیچاره همون موقع فهیمدن ما هیچی برای از دست دادن نداریم

یک هفته طول کشید تا براشون قفس خریدیم.شباهت زیادی داشتن.تنها کسایی که میتونستن اونو از اون یکی تشخیص بدن من بودمو بابام.منقار اون دراز تر از منقار اون یکی بود.از سختیای اقامت تو سطل آشغال (قابل توجه حیوان دوستان عزیز سطلِ نو بود نوی نو)بگذریم میرسیم به دوران شیرین آموزش حرف زدن.یه دونه از چادرای مشکی مامانمو برمیداشتم و مینداختم روی قفسشون و صدای ضبط شده خودمو براشون میذاشتم.تلاش چند ماهه من برای یاد دادن واژه سلام به اون و اونیکی راه به جایی نبرد.فکرکنم نژادشون نژاد خنگی بود!

اول اون یکی مرد .مشهد بودیم.سپرده بودمشون به داییم که هواشونو داشته باشه.وقتی برگشتیم فقط با اون مواجه شدیم.تااون روز فکرنمیکردم بخوام برای یه حیوون گریه کنم.نمرده بود فرار کرده بود.وقتی داییم در قفسو باز میکنه تا بهشون اب بده اون یکی فرار میکنه.از همون اول میتونستم عشق به ازادی تو چشاش ببینم .سر همین موضوع سر دایی بیچارمم شکست.چند بار تو محله رویت شد.بعد چند روز روی درخت انجیر خونمون دیدیمش.بابام با نرده بوم رفت بالای درخت و خیلی اروم گرفتتش.دیگه نمیخواست فرار کنه

با دوشاخه زده بودنش.گردنشو زده بودن.دوا درمون مامانم جواب نداد و بعد چند روز عمرشو داد به اون .تو قفس مرد کنار اون. صبح که پا شدم دیدم مورچه ها به گردنش حجوم اوردن.خاکش کردم و براش فاتحه خوندم و از خدا خواستم تو اون دنیا ببینمش. وقتی مامانم فهمید خاکش کردم اصلا بغلم نکردو دلداریم نداد. فقط رو به بابام گفت تو مدرسه به اینا چی یاد میدن؟مگه روح داره که واسش فاتحه خوندی؟تازه اون موقع بود که فهمیدم حیوونا روح ندارن تا چند وقت هی به خدا میگفتم چرا اخه؟چرا روح ندارن؟ینی زندگیشون اینقد بی ارزشه؟؟؟فکرکنم نبش قبر کردنو از خونه بردنش بیرون.هیچوقت ازشون نپرسیدم باهاش چیکار کردن!

اون تنها شده بود .خیلی تنها.دیگه هیچی نمیخورد .بابام میگفت اشتباه کردیم اون یکیُ با گردن زخمی برگردوندیم تو قفس تا شاهد مرگش باشه.بچم افسردگی گرفته بود.به بابا میگفتم باید یکی دیگه براش بخریم بابام فقط سرشو تکون میداد.میتونستم بفهمم هیچ علاقه ای به خریدن طوطی و زندونی کردنش تو قفس 40 در 20 نداره.چند هفته بعد اون هم مرد.یه صبح سرد پاییزی.خاکش نکردم براش فاتحه نخوندم و از خدا نخواستم پیش خودش نگهش داره تا زمانی من میرم پیششون!

اون برام مثل یه دختر اروم و باوقار و مهربون بود.به قول عارفه غمِ تو چشاشو میتونستم ببینم

اون یکی هم برام مثل یه پسر شیطون و گستاخ میموند که هنوز شجاعت توچشاشو یادمه

همیشه فکرمیکردم خواهر و برادری بودن که قاچاقچیا از مامان و باباشون جداشون کردن.اون با من مهربون بود روی شونم مینشست و از دستم تخمه کاهو میگرفت اما اون یکی مثل خواهرش نبود

هیچوقت هیجان اولین باری که تخمه میشکستن یادم نمیره .با باقر دقیقه های زیادی به تماشاشون نشستیم.


علیـ ــر ضــا:
۷ بهمن ۹۶، ۰۸:۴۷

چقدر شیرین بسمت تلخ بود 😑
بیچاره ⁦☹️⁩


مث لیمو شیرین؟؟؟
:دی
محمد بحری:
۷ بهمن ۹۶، ۰۹:۲۰

من هم وقتی فهیمدم حیوانات روح ندارند تا چندوقت درگیر بودم
یعنی میخوای بگی جوجه رنگی نداشتی؟


چرا داشتم .اردک هم داشتم
ولی چیز زیاد واضحی یادم نمیاد
خیلی بچه تر بودم
فرشته ...:
۷ بهمن ۹۶، ۰۹:۲۷

مسخره است اگه بگم غم‌انگیز بود؟ واقعا ناراحت شدم‌ فکر کنم احساسی ترین پستی بود که ازت خوندم:/
وفای حیوون ها هم از آدمها داره بیشتر میشه گویا.


نه خب
غم انگیز بود برام
مخصوصا قسمت مردن اون
غم از دست دادن مامان و بابا بعدشم داداشش(طبق تخیلات من) جلو چشاش مورچه ها بخورنش خب خیلی وحشتناکه
:|
هلما ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۰:۰۰

یعنی واقعا حیوونا روح ندارن؟؟
یعنی اون همه ادا بازیای منو حسین سر خاک ماهی های عیدمون کشک؟؟ :||
باید اینبار دیدنی یا حرف زدنی بهش بگم...


خب ممنونم که منو به خودم امیدوار کردی
:|
نه عزیزم .تو هر سال خاک کن و منم دعوت کن به مراسم ختمش
حتما سعی میکنم خودمو برسونم
عرفان ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۰:۲۴

دنیای کامپیوتر:
(!!!)


دنیای کامپیوتر چرا متعجب زده ای؟؟
عرفان ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۰:۳۲

دنیای کامپیوتر:
(منم دو تا طوطی داشتم هر دوتاشون مردن)


سبز بودن؟
عرفان ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۰:۳۸

دنیای کامپیوتر:
(بله)


عمرشونم زیاده هااااا
حیف

جناب دچار:
۷ بهمن ۹۶، ۱۰:۵۸

غمگین بود نخوندمش :)


اخه از کجا فهمیدی غمگینه؟؟
چقدم تو لطیفی
:دی
جناب دچار:
۷ بهمن ۹۶، ۱۱:۰۳

هر چی :/


:|
بهارنارنج :):
۷ بهمن ۹۶، ۱۱:۲۹

من تنها حیوون خونگیم جوجه رنگی بود..عین مادر بهشون رسیدیم هربارم مردن گریه کردم:|


عخیییییی
بنپرم عصن جوجه رنگیا بودن تا بمیرن
:|
نیــ روانا:
۷ بهمن ۹۶، ۱۱:۳۲

چقد تلخ
خدا رحمتشون کنه

من که باورم نمیشه اون دنیا نبینیشون


خدا همه حیوانات خونگی رحمت کنه
:دی
آلاء ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۱:۵۸

من و داداشم برای ماهی قرمزمون مراسم تدفین میگرفتیم
تشییع جنازه هم میکردیم
دوستامونم دعوت میکردیم
تو مراسم دفن ماهی های همدیگه شرکت میکردیم...
بزرگتر که شدم یه لاک پشت گرفتم
هیچی نمیخورد سیزده بدر بردمش تو کوه رهاش کنم عکگمویه خرم انداختتش تو یه استخر بزرگده متری فکر اینکه اونجا خفه میشه خفم میکرد و اونجا بحال لاک پشتم گریه کردم
....

آلاء ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۱:۵۸

من و داداشم برای ماهی قرمزمون مراسم تدفین میگرفتیم
تشییع جنازه هم میکردیم
دوستامونم دعوت میکردیم
تو مراسم دفن ماهی های همدیگه شرکت میکردیم...
بزرگتر که شدم یه لاک پشت گرفتم
هیچی نمیخورد سیزده بدر بردمش تو کوه رهاش کنم عکگمویه خرم انداختتش تو یه استخر بزرگده متری فکر اینکه اونجا خفه میشه خفم میکرد و اونجا بحال لاک پشتم گریه کردم
....


:|
من مامانم احیانا اگه اینکار میکردیم جرمون میداد
|:
خفه شد حالا یا نه؟
لاک پشتا خفه نمیشن فکرکنم

ام شهرآشوب:
۷ بهمن ۹۶، ۱۳:۰۰

چه سرنوشت تلخی داشتن!

الان از انجمن حمایت از حیوانات نیمه وحشی میان دستگیرت میکنن. سریع یه فکری به حال پست بکن :|


:دی
دنیا باهاشون خوب تا نکرد
عارفه ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۳:۲۹

گفته بودم که طرفدارتم...ممنون که نوشتی


فقط بخاطر تو بود
جدی ها
عارفه ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۳:۴۶

ممنونم
گلبِ زرد


:)
آلاء ...:
۷ بهمن ۹۶، ۱۵:۵۰

اشتباه تایپی داشتم عموی خرم بود
مامان من هیچی نمیگفت منم اگه مامان بشم میذارم بچه ها کفن و دفن کنن با مرگ اشنا بشن....
لاک پشت دوزیسته
تو اون عمق اب چطور میخواست بیاد بیرون....
هرکجا هست خداوند نگهدارش باد


:))
زمرگشاییش کردم
بچه هاتو با مرگ هم اشنا نکنی روزگار خود به خود اشنا میکنه
امیدوارم عموی گرانتون به کشتن نداده باشتش

پشمآلِ پشمآلو:
۷ بهمن ۹۶، ۲۰:۰۷

عزیزم: چیکه اشک
حیوونا خیلی خوبن .. خیلی پاکن .. اذیت میکنن بضی وقتا ولی ادم میدونه ذاتشه .. تقصیر اون نی تقصیر ماس ک شرایط زنذگیش عوض شده

طوطی جماعت روحیش خیلی حساسه

راسی قالبت برا من خیلی بهم ریختس مخصوصا تو نظرات .. با گوشی میام


اوهوم،دقیقا
:|
جدی؟؟؟قبلن هم اینطوری بود؟
دست نویس:
۸ بهمن ۹۶، ۰۰:۰۳

یعنی تو این چند ماهی که پیشتون بودن براشون اسم نذاشتید؟ :)
ولی واقعاً ناراحت کننده بود
موفق باشید


نه خب
:|
اون موقع ها این سوسول بازیا رسم نبود
:دی
یک بلاگر:
۸ بهمن ۹۶، ۰۱:۰۹

حیوان خانگی تعلق خاطر میاره
من همستر گرفته بودم ولی سه روز دووم نیاورد
نه که بمیرن . نه . پدرم برد داد به کسی اونم برد به یه مغازه حیوون فروشی و فروخت به مغازه دار :|
کل خاطره ما از حیوان خانگی!


ععععع
:|
پولشو چیکار کردن؟
:دی
پشمآلِ پشمآلو:
۸ بهمن ۹۶، ۲۳:۲۸

اره همه چی وسط بود ولی الا جدیدا یه سری نوشته تگ و اینا پایینشم اضافه شده


:|
میسپارم بچه ها یه نگاش بکنن
Engineer Sarmadi:
۱۰ بهمن ۹۶، ۰۰:۴۳

خودت را دریغ نکن، شاید روزی حسرت لحظه های خوبمان را بخوریم!


بله بله
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">