معین

جاروبرقی

معین عین جاروبرقیه

همه چی میخوره و خیلی میخوره

انگار هیچوقت سیر نمیشه و سیر نیست

۹۰%از دعواهاش تو خونه با خواهر و برادرش سر سهمیه غذاشه

و نصف قهراش بخاطر غارت غذاش از یخچال بوده

کمال همنشینی با معین تو ۴سال دانشگاه روی همه ی ما تاثیر گذاشته بود

انگار وقتی با معین بودیم باید دهنمون میجنبید

سالی که باهم رفتیم اعتکاف

دختره کناریمون انگار آلارممون بود

ساعت ۲ شب و ۱۰صبح هی بالای سرمون بچه ها بچه ها میکرد تا بیدارمون کنه

ما میخوابیدیم زور به اون میومد

شب دوم که هرچی صدامون زده بود عین ۵تا گراز افتاده بودیم 

میاد وسط پتومونو درگوش تک تکمون میگه پاشین قراره دوباره بخورین دارن چیزای خوشمزه میدن

اولش هممون گیج بودیم این چی گفت

وقتی نشستیم و به قول نقی معمولی ویندوزمون بالا اومد تازه فهمیدیم علاوه بر خواب ،خوردنمونم زور به اون میورد

از همون روز تا همین الان وقتی یادش میوفتیم از خنده ریسه میریم 

اعتکاف دانشجویی حال و هوای دیگه ای داره

سال اول که با مهلا رفتم مامانم زورم کرد.ینی مامانم ازم خواست که برم اعتکاف دانشجویی

همون شب ،شب عروسیه رضا بود

عشق دوران نوجوونی مهلا

حدود ۱۱شب رفتم مسجد

مهلا ۱رسید و تا خود صبح از عروسی رضا تعریف کرد که چه خوب بود

سال دوم که رفتیم معین و فائزه و وجیهه هم ملحق شدن بهمون

از همون شب اول میدونستم که قراره هیچ کدوم از دعاهای امسالم قبول نباشه،حتی اگه خود خداهم میخواست ما نمیذاشتیم

کلا با معین که هستم و بودم تنبل تر میشدم

مهلا منو به فعالیت و جوش خروش در میورد

برعکس معینِ که هروقت باهمیم لش میکنیم

تا تونستیم خوابیدیمو خوردیمو خندیدیم

شب اول هی از منو مهلا میپرسید آهنگ گوش بدم اشکال نداره؟؟اینقد پرسید پرسید تا مجوز آهنگ گوش دادنو بهش دادیم

انگار ما میگفتیم حله حل بود

ریز بینه

وسط مداحی مداح که روضه حضرت زینب میخوند و همه در حال گریه کردن بودن و یقه میدریدنو غش میکردن اول به غلطای لفظی مداح گیر میداد

خداییش وقتی توجه کردم به مداحی اصلا نظرم راجع به اینایی که بلند گریه میکنن عوض شد

ینی حتی گوش نمیدادن مداح چی میگه

فقط جیغ میزدنو صورت چنگ مینداختن

اگه یکی واقعا گوش میداد بیشتر خندش میگرفت تا گریه

حالا ما اون وسط غش کردن بچه ها رو میدیدیم 

روضه ی نامفهوم و اشتباه مداح 

نمیدونستیم باید به این حال گریه کنیم یا خنده

معین همش میگه نمیخوام زیاد دعاکنم و چیز میز از خدا بخوام

میگم چرا

میگه چون میترسم ناامیدم کنه

ناامید هم شم اصلا اهل حکمت و این جور چیزا نیستم

میزنم به سیم اخر و بی اعتقاد میشم


فرشته ...:
۱۱ فروردين ۹۷، ۰۰:۴۴

من ۴ بار رفتم اعتکاف به اندازه‌ی ۴ سال خاطره دارم:))
انقدر می‌خندیدیم و مسخره بازی در می‌اوردیم که هی پیرزن‌ها بهمون گیر میدادن:| :)))
هعی یادشون بخیر:)
+عیدت مبارک:)


دانشجویی خوبیش اینه همه جونین
زیاد گیر نمیدن
:)))
مال شمام مباااارک
Felfeli Ai:
۱۱ فروردين ۹۷، ۰۰:۵۲

کامنت نمیدی ناقلا


:|
بهارنارنج :):
۱۱ فروردين ۹۷، ۰۵:۵۰

طفلک معین امثالش مثل خودم که هنوز خدارو نشناختیم


نمیدونم چی بگم
___ سلوچ:
۱۱ فروردين ۹۷، ۰۷:۰۱

چه خوبه این معین
اعتقاد داره راسخ


:))
عمیق عمیق
برگ سبز:
۱۱ فروردين ۹۷، ۰۹:۲۶

خاک تو سرش
تمام چهارفصل سال و بیست و چهار ساعت روز را که آهنگ تو مغزتون رژه میره
خاااااک یعنی
انصافا خااااک


:|
واقعا توقع همچین ری اکشنی نداشتم

serek Khatoon:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۱:۴۹

وااای اعتکاف دانشجویی عااالیه *__*
اون قسمت مداح عالی بود عااالی... یه بار وسط مداحی همه در حال شیون و زاری بودن بعد یهو من دیدم مداح دیگه نمی خونه بلکه داره یه چیزای نامفهومی بلغور می‌کنه انقدر داغون بود که خنده م گرفت.بعد مراسم از دومادمون که تو قسمت مردونه بود و نزدیک مداح نشسته بود پرسیدم چی شد گفت هیچی وسطش کاغذ شعرش از دستش افتاد تو اون تاریکی گم شد اینم حفظ نبود مجبور شد تا ما کاغذو پیدا کنیم اشتباه بزنه:))))
ولی می دونی اونی که بلند گریه می‌کنه بدون توجه به مداح حتما دلش خیلی پره اون روضه ی درونی داره لازم نیست با متن خوب اشکشو دربیاری
راستش چند وقتیه منم مثل معین شدم می ترسم دعا کنم و ناامید بشم و اعتقادم سست بشه...خیلی دردناکه ها :(


:))))
میخوام دوباره دانشجو شم فقط بخاطر اعتکاف دانشجوییش
دقیقااا.از یه جایی به بعد دیگه آدم به مداحی گوش نمیده،خود به خود تو ذهنش مرور میکنه
منم فکر کنم دارم شبیه معین میشم
برگ سبز:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۲:۰۴

عمرا انتظار همچین برخوردی از جوونای جدید با اعتکاف نداشتم! :|


تازه این خوبشه
:|
ام شهرآشوب:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۳:۰۵

وای اعتکاف:(
هرسال این موقع اعتکاف بودم «تف برریا»
امسال اعتکاف اومده تو خونمون


سلاااام
مامان بیان
خوبی؟علی کوچولوخوبه؟
خداازاین اعتکافا بده
รђคђt๏t :):
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۴:۱۶

سلام‌ سلام مریم جان عیدت مبارک ^_^
اقا عذرمارو بپذیر که دیر اومدیم تبریک بگوییم و این صوبتا :*
+ منم دوست دارم برم اعتکاف
والا یه سال خواستم‌برم انقدر مامانم گفت سخته و سخت میگذره که اصلا منصرف شدم :|
ترجیح دادم همون خونه بمونم :)))) ولی دوست دارم تجربه اش کنم


 سلااااام شاتوتتتتتت
خوبییی؟؟؟
حیف شد،دانشجویی نمیتونی بری
هاتف ..:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۶:۲۶

تا حالا اعتکاف نرفتم و فکر می کنم رک مسخره بازیه
چون همه نمیرن عبادت کنن میرن حال کنن! انگار پیک نیکه
اشتباه مداح و یک سری آدم که می چپن توی مسجد که سه روز بخورن و بخوابن!
پسرخاله خود من توی همین اعتکاف سر یک شوخی کمرش درب داغون شد و تا یک مدت اصلا خونه نشین شد. انگار نه انگار عبادته . زمین کشتی عه!
برای همین من هم فکر می کنم آدم توی خلوت خودش بدون صدای کریه مداح می تونه کانکشن خودشو با خدای خودش داشته باشه و نیازی هم به این حرکات نیست


کمی تا قسمتی باهات موافقم
اما توصیه میکنم شده یه بارو برو
هاتف ..:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۶:۳۳

به نظر من مراسم مذهبی چیزی نیست که بشه شوخی اش گرفت
خدا برای من یک چیز دیگست . یکم توی این چیزها حساسم.
بهتره یک بار رو هم نرم . من عبادت تو خلوت رو خیلی بیشتر دوست دارم . مسجد هم یک بار رفتم برای هفتاد پشتم بس بود!
در کلیسا خدا رو بیشتر یافتم تا اون مسجدی که توی ایران رفتم!!!!!
نمیشه با یک مسجد بقیه مساجد رو هم قضاوت کرد ولی متاسفانه خلوت خودم با خدای خودم رو دوست دارم تا یک مراسم عمومی عبادی


نمیدونم
ولی گاها مسجد به من آرامش میده
تقریبا اکثرمواقع که میرم مسجد برا خودم نماز میخونم 
ادمای زیادی هم کنارم هستن اما تو عالم خودمم
بنظرم مغرضانه نظرتو گفتی
هاتف ..:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۶:۵۷

نه مغرضانه نبود
یک چیزهایی دیدم که دوست ندارم بگم ولی باب میلم نبوده . به نظر من عبادت یک مساله خصوصیه و توی خلوت آدم ها باید انجام بشه .
من اینطوری بیشتر دوست دارم


اما من گاها دلم برای عبادت های دسته جمعی تنگ میشه
هرکدومش حال خودشو داره
هاتف ..:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۷:۱۴

عبادت دست جمعی اگر مخلصانه باشه آره
رفته بودیم روستای پدری هیئت .. اونم بلاخره عزاداری گروهیه . اونقدر خوب بود و اونقدر حال خوب داشت و اونقدر سبک شدم که آرزومه هر محرم برم توی اون روستا. اصلا خالص خالص بود .
ولی توی تهران حالم از هیئت بهم می خوره چرا؟ چون اسم امام حسین رو مسخره خودشون کردن!
روزی از هیئتای تهران بدم اومد که توی تکیه امام حسین زیر پرچمی که اسم امام حسین روش نوشته شده به خاطر یه پرس قیمه یکی چاقو رو قرو کرد تو پای اون یکی و فحش ناموس میدادن!!!!!
یا هیئتی قیمه میده هیئتی چلو کباب این به اون فخر می فروشه!
این دیگه عزاداری نیست . یه چیز دیگست
آره اگر عزاداری و عبادت خالصانه باشه مثل عبادت گروهی که توی خونه هامون شبای قدر می کنیم قشنگه . ولی اینکه به اسم اعتکاف بری پیک نیک و کمر بشکونی و آب جوش به شوخی بریزی و بگی بخندی که اسمش عبادت نیست! تفریحه!


با این کامنتت موافقم
واقعا چاقو زده بودن بخاطر قیمه
 :|
بعضیاشون فقط شو آفن
هاتف ..:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۷:۲۹

بله . همین صحنه ها باعث شده که توی خونه خودم به صورت خصوصی با خدای خودم حرف بزنم :)
بدتر از ایناش هست
توی مسجد یه آقای ریشویی چاق نشسته بود و دوستش داشت نماز می خوند و ایشون داشت جوک های سکس می گفتم توی مسجد!!! که دوستش بخنده نمازش باطل شه!!
و خیلی خیلی خیلی چیزها
حالا فکر می کنم تونسته باشم رسونده باشم منظورم رو که مغرضانه نبود .
این فکر منه . من دوست دارم خصوصی با خدام حرف بزنم :)
یا کسی که برای اعتکاف تنقلات می خرید انگار سینماست :|


نمیدونم بخندم یانه
:|
بله دیدم این شکل آدمارو
میدونی درسته اون سال ما خیلی خندیدیم و معین آهنگ گوش میداد و هی میخوردیم ولی حس بدی نداشتیم
انگار خدا این شکلی هم دوسمون داشت
نمیدونم چه جوری حسمو از اعتکاف اون سال بنویسم
هاتف ..:
۱۱ فروردين ۹۷، ۱۷:۵۸

همین رو میشه دورهمی داشت
برای همین عرض کردم این رو :)


خب حالش به این بود تو خونه خدا بودیم
:|چطو میشه بخندیم خو
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">