آفتابه قرمز

خواهرمو پنجم دبستان اردو میبرن بم،برای بازدید از کارخونه پلاستیک سازی

بهشون میگن میتونین از خودکارخونه هرچی دوست داشتین بخرین

اونم عَد یه آفتابه قرمز رنگ میخره

و وصلش میکنه به کولش و تمام بم رو با آفتابه قرمز میگرده

ظهر که میشه بهشون تن ماهی میدن

که در ده ۶۰تی ترین موقعیت ممکن سفره میندازنو میخورن

یه عده توریست که از اونجا رد میشدن از خواهرم خوششون میادو ازش عکس میگیرن با آفتابه قرمز!

بنظر من که از افتابه هه خوششون اومده بود تا خواهرم

البته خودش معتقده تو چشم اونا مثل آدمای دوقرن پیش به نظر میومدن

میگفت شوق اینکه آفتابه رو نشون بابابزرگ و مامانم بده نمیذاشت یه لحظه از خودش دورش کنه

وقتی برمیگرده بابام بهش میگه چرا آفتابه آخه؟

میگه چون یادم اومد آفتابه دستشویی خونه باعاغَلی(بابابزرگم) سوراخه

:)))))

خواستم بگم همچین خونواده ی بفکری هستیم

خواهرم از همون بچگی زن زندگی بود

یه دیوونه:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۰:۴۷

چه ماجرای جالبی بود

اهل بم هستید؟

چطوره الان بعد اون زلزله مخوف؟


نه خیر
:)
اردو رفته بودن
نمیدونم ،متاسفانه نزدیک ۱۵ساله نرفتم بم
اما شنیدم عالیه
علی کشاورز:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۰:۵۰

جالب بود


من نیم ساعت میخندیدم فقط
:)))
فرشته ...:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۰:۵۱

حیف که پسر نیستم وگرنه خودم خواهرتو می‌گرفتم:)))


حیف گرفتنش
:|
والا میذاشتیمش به مناقصه
بهارنارنج :):
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۰:۵۵

؛))))وای خدا
عجب خواهرخوبی،هنوزم همینجوری به فکره؟😁


:)))
متاسفانه عروسش کردیم از دست رفت
سارا سماواتی منفرد:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۰:۵۵

(((-:


:))
عارفه ...:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۰۴

باورم نمیشه فاطمه همچین کاری کرده!
دادینش افتخاریا نابودش کردین رفت!


اخ نگو
قلبم
:|
serek Khatoon:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۰۵

عاااااالییی بوووود :)))))
خوش به حال شوهرش ...


واقعا خوش بحال شوهرش
:|
علی کشاورز:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۰۹

حال مثلا من که پسرم مگه جرعت اینجور حرف زدنا دارم
ولی خیلی جالب بود
ههههه


چه جور حرف زدنا
:))
علی کشاورز:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۱۷

خوش به حال شوهر خواهرتون


بله بله
عارفه ...:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۳۹

اصلاداغونم کردی
هی!چراآخه اینکاروکردی بامن
چرااین خاطره روتعریف کردی؟
چه جوری ایناواردزندگی ماشدن؟
هشتگ افسوس فراوان


فاطمه یه اشتباهی تو زندگیش کرده بود که درگیر این خاندان شد
دست خود را به پیشونی میزند
:))))
برگ سبز:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۴۴

زن زندگی 😂😂
این چیه؟ در ده ۶۰تی


:)))
خودمم خیلی روش گیر بودم
برگ سبز:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۴۶

بابا! میگم چیه ؟ نمتونم بخونمش!


آهااا
دَهِ شصتی

عارفه ...:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۱:۵۹

آره بابا
لامذهب توهمین دنیاهم جواب داده


اَی خِدا
:))))
آلاء ...:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۲:۲۰

چه باحال
الان تو وبم ندشتم دلم یه خنده میخواد لبخندم باشه کافیه
لبخند زدم:)


:)))
من نیم ساعت زمین گاز میگرفتیم

آقای سر به هوا :):
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۲:۴۰

اصلا پستهای این وب یه چیز دیگه است!:)))


جا داره بگم 
چاکرم
yasna sadat:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۲:۵۸

وای خیلی خووووب بود :))

ببینم به خواهرت رفتی یا نه همین قد زن زندگی:)


:))
تاریخ باید قضاوت کنه
برگ سبز:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۲:۵۹

ببین تو که دهه هفتادی هستی خیلی نوبری الان؟ بی سُواد! دهه حاج خانم! دهه
اومده الان برا من معنی کنه مثلا! نوشته دَهِ
نگاش کن :)
بعدشم ما نمدونیم سفره انداختنم دهه وار داره مگه؟ چه اسما مردم از خودشون درمیارن


وااای
:)))))))))
عصن نابود
خیر سرم ادبیات خونده هم هستم

آذری قیز:
۱۷ فروردين ۹۷، ۲۳:۰۱

وای چقدر خندیدم مریمی:)


:)))
عصن یه طور عجیبیه
آقای سین:
۱۸ فروردين ۹۷، ۰۰:۱۷

الان غیر مستقیم گفتین که خانوادگی به فکر هستین و یعنی شما هم زن زندگی هستین؟!!!


میخواستم بگم مستقیم میگفتم دیگه
چه نیازی به غیر مستقیم؟!
مگه من با شماها تعارف دارم؟
:)
حامد سپهر:
۱۸ فروردين ۹۷، ۰۱:۲۰

برو شکر کن اون موقع تلگرام نبود والا تا حالا ماهم عکسشو دیده بودیم
اصلا بفکر بودنش نابودم کرد


:))))
شانس هم نداشت جهانی شه
هاتف ..:
۱۸ فروردين ۹۷، ۰۱:۳۳

آفتابه مگه بده؟


خیلیم خوبه
علیــ ـرضا:
۱۸ فروردين ۹۷، ۰۸:۴۰

خدا حفظش کنه و مریم ازش یکم یاد بگیره بد نیست اینهمه غر نزن ربع توعه


سلام
چرا نبودی
چرا صفحه وبت سیاه بود؟
علیــ ـرضا:
۱۸ فروردين ۹۷، ۰۹:۱۵

سلام
هستیم ولی اندکی پای رفتن داریم .
عه عجیبه بحثو عوض نکن یاد بگیر ازش


:|
:/
دیگه زمان اموزش پذیریم گذشته
علیــ ـرضا:
۱۸ فروردين ۹۷، ۰۹:۳۸

هنوز فسیلی به نفت که نرسیدی اینقدر ناامیدی


:))))
کاش به نفت برسم
علیــ ـرضا:
۱۸ فروردين ۹۷، ۰۹:۵۱

باشه اگه شرایطش فراهم باشه خواهی رسید .


ای گور به گور شه این شرایط
:|
هلما ...:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۰:۵۵

یعنی بعدترها عکس خواهرت با آفتابه قرمز تو شبکه های اجتماعی منتشر نشده؟؟!!


خبر ندارم
:)))
غمی ‌‌:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۱:۰۳

اینو گفتی یاد یه خاطره افتادم. بچه که بودم از پشت پشتی یکی از اقوام یه بسته کوچیک پیدا کردم و بازش کردم گرفتم توی دستم و پیش همه جا میزدم که از این بادکنک درازا پیدا کردم و در ادامه سکوت همه حضار... بعدا که بزرگتر شدم فهمیدم کاربرد اون بادکنک چی بوده :))


:|
چرا اخه پشت پشتی!
جابهتر نبود
جناب دچار:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۱:۱۶

خواهرم از همون بچگی زن زندگی بود

دقیقا مثل خود شما !


البته نه به شدت من
:))
غمی ‌‌:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۱:۳۰

سخت نگیر. شاید به خاطر رسیدن مهمون سریع جمع و جور کردن ماجرا رو. اون بنده‌های خدا که خبر نداشتن یه بچه فضول قراره صحنه جرم رو بررسی بکنه :))


:))
اَی خِدا

هاتف ..:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۲:۴۴

تو خارج که خیلی نیازه نیست حداقل :|


:)))
یاد پایتخت افتادم
هاتف ..:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۲:۵۵

آره دیگه ...
الان نیازه ولی نیست متاسفانه


فیلمِ پایتخت
:)
علیرضا امیدیان نسب:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۳:۵۱

خخخخ جالب بود


:))
ام شهرآشوب:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۶:۲۴

بنده خدا چه بامحبت بوده!
دهه شصتیا همشون زن زندگی ان!


:))
محبتش به خودم رفته
ح. شریفی:
۱۸ فروردين ۹۷، ۱۷:۱۳

دو سالم بود رفتیم تهران. من که یادم نمیاد ولی عمم میگه از میان این همه اسباب بازی برا سوسک گریه کردی :)
خدا خواهرتون رو حفظ کنه


:))))
بچگی همینه دقیقا
Neo Ted:
۱۸ فروردين ۹۷، ۲۲:۳۸

آفتابه قرمز برا من تداعی کننده‌ی جام های قهرمانی پرسپولیسه :))))

ولی‌خواهرت از خودت به مراتب باحالتره :))) چند سالشه؟ :))))


بازگشت پیروزمندانتو تبریک میگم
:)
دقیقا.داداش وسطیه در پرسپولیسی بودنش همینو بس که در ۴سالگیش با آفتابه قرمز عکس داره با شورت ورزشی!
حتی اگه امسال وارد دهه چهارم زندگیش نمیشد بازم شوهر داشت
:/
عارفه ...:
۱۹ فروردين ۹۷، ۰۰:۲۴

چیکارمیکنی بااین همه محبوبیت؟


میسوزمو میسازم
:)))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">