مهلا،فاِزی و وجی منو ببخشین :|

ترم 7بودیم

عصرای دوشنبه 3نیم تا4نیم با استاد ایرانمنش کلاس داشتیم

مهلا یه ماه قبل، عروسیش بود

یه عصر شیرینی خرید و آورد سرکلاس

ما5نفر بودیم 

همیشه اخر کلاس میشستیم

یادمه قطاب گرفته بود

عاشق شیرینی یزدیم

به پیشنهاد من قطاب گرفت

جلوی همه که گرفت و تموم شد 6تا قطاب موند ته جعبش

منو معین جعبه رو کِش رفتیم 

معین تا برسه خونشون 1ساعت تو راه بود

گفت مریم بذار 3تاشو من بردارم برای تو راهم

گفتم باشه بقیشم من ور میدارم

یه نایلکس برداشتیم و من گرفتم بین دوصندلی و معین یکی یکی طوری که مهلا و وجیهه و فائزه نفهمن میریخت توش(اینکه ما همیشه گشنه بودیم برهیشکی پوشیده نیست)

نگامون به استاد بود

 من هیچ سنگینی حس نمیکردم 

سرمو برگردوندم طرف نایلکسه دیدم خدایاااا هیچی توش نیست

گفتم معین نامردی نکن.چیکارشون کردی؟

گفت چیو؟

نگام رفت زیر پام

زیر صندلی دیدیمشون

معین میزد تو سرش منم صورتمو چنگ مینداختم

وجیهه گفت به مام قطاب بدین

4تارو از زیر صندلی برداشتم و موهاش و خاکشو با دست گرفتم و دادم به وجیهه و فائزه و مهلا

تعجب کردن،این حد از بخشندگی رو از ما ندیده بودن

اون 2تایی هم که تو جعبه مونده بودو خودم و معین برداشتیم

هنوز بهشون نگفتیم قطاب با طعم کف کفش دسشویی رفته بهشون دادیم

امروز صبح صبحانه بستنی بیسکویتی خوردم،خیلی حال داد :|

یهو یاد این خاطره افتادم

البته هنوز ربطشو پیدا نکردم

serek Khatoon:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۰:۰۴

ای بدجنسا :)))
آدم دیگه به کی می تونه اعتماد کنه؟؟؟
صبحونه بستنی بیسکویتی؟معده‌ت تعجب نکرد؟


:)))
اگه میفهمیدن نمیذاشتن اون دوتای سالم به ما برسه،ما همیشه اولویت اولمون خودمون بوده
گلوم الان یه طوریه
:|
حامد سپهر:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۰:۰۶

خدا ایشالا این سخاوت رو از شما قبول کنه:))))

یه بارم ما زمان خدمت بادمجون سرخ میکردیم برقا رفت تا بریم چراغ قوه بیاریم یه سوسک بالدار تو تاریکی افتاده بود تو ماهیتابه ماهم اون سری رو پختیم و دادیم اتاق بغلی واسه خودمون یه سری دیگه درست کردیم اتفاقا کلی هم ازمون تشکر کردن:))))


:))))
وااااای
همچنین از شما
دمتون گرم
اشکال نداره سوسک ذاتن موجود تمیزیه
عارفه ...:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۰:۳۶

مریم؟راستشوبگو!اگه همچین کاری بامن کردی بگو!


نه عارفه
:|
به شرفم قسم
یه دیوونه:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۰:۴۷

چه خاطره ای بود


:)
Neo Ted:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۰:۴۸

رذل :|


معین
:|
serek Khatoon:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۱:۰۳

خخخ چه دوستی عمیقی ^__^


همین اخلاقمون باعث شده 6تایی باقی بمونیم دیگه
:))
آقای m.r:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۱:۱۴

عجب داستانی
بیچاره اون دوستات که نمی دونن از جلو خنجر خوردن


اصلا نگران نباش
قطعا اوناهم یه زمانی همین بلارو سر من اوردن
:))
بهارنارنج :):
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۱:۱۷

یادم باشه وقتی چیزی دادی بخورم نگیرم:|


:))))
مگه نمیدونستی فوت قدرت شفا بخش داره
آقای m.r:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۱:۲۱

چرا ما مردمی هستیم که با فوت همه چیز و ضد عفونی می کنیم


همینکه نمیمیریم در اثر استعمال شیئ فوت کرده خودش نشون خوبیه
yasna sadat:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۱:۲۲

یادم باشه اگه این میزان بخشندگی رو از کسی دیدم حتما بهش شک کنم:دی


:))
خوشحالم ازاینکه گامی به جلو در جهت از بین بردن اعتماد برداشتم
برگ سبز:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۱:۵۱

احتمالا طعم بستنی بیسکویتی سخاوتمندانه بوده 😂😂😂


:))))
شایدم چون به سختی از گلوم میرفت پایین
عارفه ...:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۱:۵۳

بابااون قرص استامینوفن روبگو!
یعنی هروقت یادش می افتم خندم می گیره.
:))))


کدومممم؟؟
:|
عارفه ...:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۲:۳۱

همون دیگه!همون:)
میگم که دخترم بستنی بیسکوییتی عالیه
درهرم عشق من به خوراکی ها جزده تای اولیه


اصلا یادم رفته بود ما همچین خل بازی هم داشتیم
:))))))))
اره.یه چیز عجیبیه برا خودش
هاتف ..:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۳:۳۵

نکنین این کارا رو خداییش!


نگو ازاونایی که یه چی میوفته زمین برنمیدارن بخورنش؟!
:|
آقای سر به هوا :):
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۳:۳۷

یه بار یه کیک نادی بود افتاده بود تو مدرسع دورش مورچه جمع شده بودن ماهم برش داشتیم مورچه هاش رو تکوندیم دادیم یه کی از بچه ها خورد!
خلاصه که بچهـگلـی بودم:)


:)))))))))))
خوشحالم بدتراز خودمم میبینم
امیدوارم میشم به خودم
فرشته ...:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۵:۳۲

خباثت از این پستت می‌بارید انصافا:))


عاغا من نمیخواستم نعمت خدا حروم شه
:))
هاتف ..:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۶:۲۶

بابا زمین کثیفه
من این کارها رو نمی کنم . کمتر هم مریض میشم :)


:)))
شما سوسول تشریف دارین
ماکه اصلا مریض نمیشیم
هاتف ..:
۲۳ فروردين ۹۷، ۱۶:۳۵

نه سوسولی نیست
رعایت بهداشته. حداقل چیزی که می بینیم کثیف شده رو نخوریم


کاش قیافه منو میدیدی
:|
ح. شریفی:
۲۳ فروردين ۹۷، ۲۳:۳۳

یادم میاد سربازی بخاطر گرسنگی از رو زمین کنار نونوایی نون خشک جمع می کردیم و می خوردیم. 😁


واقعا
واسه همینا میگن مررررد میشین دیگه
غمی ‌‌:
۲۴ فروردين ۹۷، ۱۳:۱۱

حالا اگه خیلی ریز نشیم به اینکه با اون کفش کجاها رفتیم و چه کارا کردیم، میشه خوردش. تاحالا نشنیدم کسی به خاطر خوردن شیرینی که زمین افتاده، مرده باشه. ولی خیلیا از نخوردن مردن :))


باید این حرفتو آب طلا کرد زد به سردر وبلاگم
ولله
:))))
باران ...:
۲۵ فروردين ۹۷، ۲۰:۳۶

:||


یادم باشه اگر دیدمت قطاب با همین طعمی که گفتی سوغاتی برات بیارم :|:)



+
مریم خدایی چه جور وجدان درد نگرفتی اون زمان ؟:|
نوچ نوچ :|
برای همینه امید ما همچنان به همون دبستانی هاست عوض هم نمیشه :))


از دست رفتین شماها :|
نوچ نوچ :|:))


نگرفتم خو
:|
وجدانم همین الانم آسودست.چون میدونم بدتراز این کارو با من کردنو خودم خبر ندارم
ماهمچین دوستایی بودیمو هستیم
:)))))))))

آلاء ...:
۲۵ فروردين ۹۷، ۲۲:۳۵

این همه کثافت بازیت کنار نایلکس چیه دیگه:/
تو این متن باید از نایلون استفاده میکردی خخخخخ


:))))))))
خب کیفمون کثیف میشد
منظورم همون نایلون بود

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">