الهی همتون باهم پیر شین

زن دایی مامانم بهم گفت الهی پیر شی دختر

کوچیک بودم

شاید ۷سال داشتم

ناراحت شدم

پیش خودم گفتم این چه دعایی دیگه

داییم که تو سن۳۱سالگی مرد فهمیدم،زیادم دعای بدی نیست،اتفاقا ته دعاهای خوبه

خواهرم اون هفته درجواب دوستش که پرسیده بود آتنا بزرگ شده گفته اره،همینجور که بچه ها بزرگ میشن ماهم پیر میشیم

آتنا شنیده و حالا پیر شدن مامانش شده بزرگ ترین غم

طی چند روز گذشته نزدیک ۱۰ بار نشسته کنارمو با بغض گفته ینی مامانم پیر میشه؟!

حالا من هرچی توضیح بدم که خیلی هم خوبه مامانت پیر شه که باور نمیکنه

هی بگم تو بزرگ میشی خانوم میشی بعد مامانت پیر میشه فایده نداره

میگم منم پیر میشم توهم پیر میشی گریه میکنه و میگه باباجون مگه دخترا پیر میشن؟بابامم توضیح میده بزرگ میشن.مامان میشن ،مامان جون میشن ،بعد پیر میشن

دوباره گریه میکنه میره پیش مامانش میگه مامان شما پیر میشی؟مامانشم مستاصل به ما نگا میکنه

نمیدونه ۲۰سال دیگه بزرگترین آرزوش خلاصه میشه تو همین پیر شدنه

مامانم بهش میگه الهی مامان بابات پیر شن ،نه اینکه پیرشون بکنی

باز گریه میکنه،درسته هیچیش به من نرفته ولی این دم به دم گریه کردنشو از خودم به ارث برده

بچه مامانشو تو همین حالت میخواد

بهش قول دادم تافت بزنم به مامانش تا همینجوری بمونه

serek Khatoon:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۴:۵۸

ای جانم منو یاد خواهرزاده خودم انداخت... دقیقا همین جوری آدمو دچار چالش می‌کنه یه وجبی 😁


دقیقا
بعضی وقتا سوالایی میکنه که من با 22سال سن هیچوقت بهشون فکرنکرده بودم
ینی در واقع به مغزمم خطور نکرده بودن
غمی ‌‌:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۵:۰۳

منم بچیام این مشکل رو با مرگ داشتم. اولین بار وقتی فهمیدم همه می‌میرند مدت‌ها از ترسش خوابم نمی‌برد.


اصلا اولین رویاروی با مرگ یادم نمیاد
:|
شاید 18سالگی وقتی داییم مرد
همینقد ادم بی خودی بودم
بهارنارنج :):
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۵:۰۴

چقدر بچگی خوبه:)


خدا قسمتت کنه
:)
yasna sadat:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۵:۰۶

اصلا ادم با بزرگ شدن بچه ها متوجه بزرگ و بزرگتر شدن خودش میشه..


روزگاره دیگه
علی زیرایی:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۵:۱۴

عالیییی لایک داره ممنون

Frozen Fire:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۵:۱۴

ای جوووونم ^_^
من بچه بودم به مامان و بابام سپرده‌بودم صبر کنن من که ۱۸سالم شد، پیر شن :|


:))))))
اونام صبر کردن؟
آذری قیز:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۵:۱۴

وچقدر سخته قانع کردن بچه های کوچیک ....


اصلا چیزی به اسم قانع شدن تو وجودشون نیست
آقای سر به هوا :):
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۵:۳۴

خدا بیامرزه ایشون رو
منم باید یه تافت به خودم بزنم
احساس میکنم این روزها شیرینیم کم شده :/


خدا رفتگان شماروهم بیامرزه
هلما ...:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۶:۱۶

شما خونواده ای زرزرواید؟!
من یه بار به زهرا(برادرزاده ام) گفتم: تو بچه مامان بابای منی، منم بچه مامان بابا تو در واقع تو عمه منی چون وقتی تو دنیا اومدی مامان بابات پیر بودن منو تو رو با هم عوض کردن :| طفلی بچه اینقدر گریه کرد صداش گرفت قیافه اش کبود شده بود، با اون سن کمش از خونه زده بود بیرون :| تا یه هفته افسرده شده بود.
الان که دیگه سیزده سالشه بهم میگه: عمه جان خیلی بیشعوری. البته ناگفته نمونه که موقع هایی که ازم عصبیه و دعوامون میشه عمه میگه، در حالت های عادی با اسم صدام میزنه.


:)))
بی تربیت
این کارو با بچه نمیکردی تعجب میکردم
Frozen Fire:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۸:۰۳

پری؟!
این حجم از خباثت چطور در تو مجتمع شده؟ :)))


به سختی!
محبوبه شب:
۱۸ خرداد ۹۷، ۱۸:۱۳

@هلما
خیلی بیشوووری 😂
کرم داشتیا 😑



انگاری این قضیه الهی پیر بشی و اینا کابوس بچگی همه مونه! :|


@هلما
موافقم باهاش
:))

یکی باید به این زن دایی های مامانا بفهمونه روی بچه های زیر 9سال به کار نبره این کلمه رو
فرشته ...:
۱۸ خرداد ۹۷، ۲۰:۰۶

سارا میرفت مهدکودک معلم دیوونه شون گفته بود همه یه روز میمیرن مامان و باباتون هم یه روز میمیرن، بچه اومده بود خونه و تا چند روز گریه میکرد و غذا نمی‌خورد میگفت شما میخواید منو تنها بذارید، هی به داداشم میگفت بابا اونجا بهتون غذا میدن؟ منم میبرین و از این حرفها؛ هر چی هم باباش میگفت بابا منظورش الان نبوده و ما جایی نمیریم میگفت نه دروغ میگید میخواید برید و منم نمی‌برید و باز گریه میکرد:|

منم بچه بودم کسی میگفت مامانت پیر میشه یا پیر شده گریه میکردم و کلی هم باهاشون دعوا میکردم، هنوزم بدم میاد کسی به مامانم بگه پیر شدی.


باید سر تعظیم جلوی شعور این معلم فرود اورد
:|
اون پیر شدنه با این پیرشده فرق میکنه
آقای دال:
۱۸ خرداد ۹۷، ۲۱:۲۷

واقعا باید حواسمون به حرف زدنمون باشه هااا من یکبار اشتباهی یکی از همکارام رو تو مدرسه تکرار کردم که گفت به بچه هات بگو اگه زلزله بیاد و فقط بتونید یکی رو نجات بدید اون یک نفر کیه؟ دیگه اکثر بچه ها گریه کردن. بعدش خیلی عذاب وجدان گرفتم :|
@پری
به جان خودم اینجوری به منم گفته بودی گریپاچ میکردم داغون کردی طفلک رو :///


:)))
بچه های این دوره چقد نازنازی شدن
بنظرم دیدن گریه دسته جمعی بچه های لذت بخش باشه
ار کیده:
۱۸ خرداد ۹۷، ۲۳:۳۱

منم بچگی با پیر شدن مشکل داشتم. فکر مییکردم یه جور مرض ناجوره‌‌... وقتیم برام توضیح میدادن فکر میکردم میخوان گولم بزنن :|
خلاصه که بچه ها نمیتونن اینا رو درک کنن...


خداروشکر من کلا اون دوره های به هیچی فکرنمیکردم که بخوام دچار یاس فلسفی بشم
واران :):
۱۹ خرداد ۹۷، ۰۱:۴۹

سلام
با توجه به عنوان
بقول مادرم خدایا اونقدر پیرم نکن که از دست و پا بیافتم !
اتفاقا با خوندن این پستت یاد یکی از خاطرات شیرین بچگیم افتادم که بدلیل درد شدید پام اون خاطره رو تعریف نمیکنم :)


@
هلما
تو دیگه کی هستی ؟:)))


خدا مامانتو رحمت کنه
درد شدید پا چه ربطی به انگشتان دست داره؟
:))

@هلما
بابا تو دیگه کی هستی؟

عارفه ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۰۴:۰۵

ازاون تافتی که به فاطمه میزنی بیابه مامان بابای منم بزن لطفا
وبه من


میارم برات
:|
میرزا مهدی:
۱۹ خرداد ۹۷، ۰۹:۲۰

تافت؟ :)))))))
دِق دادین بچه رو با این استدلالتون....
ببین بچه از پیر بودن چه تصویر وحشتناکی پسِ ذهنش داره.... خدا لعنتت کنه مریم که انقدر بچه رو حرص میدی...


میخوای ژل بزنم؟؟
تصویر تو ذهنش باباپنجعلیه :))
حامد سپهر:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۰:۰۴

اصلا بچه هایی امروزی به چه جیزایی دقت میکنن ماها بچه بودیم اصلا تو این فازا نبودیم البته بزرگترها اینچیزارو یادشون میدن ولزومی نداره از الان به اینچیزا فکر کنن


میدونی بااین حجم اطلاعاتی که دوروبرشونه این حرفا ازشون بعید نیست

مرتضا دِ:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۱:۲۶

پست منسجمی بود.
خیلی روش فکر کرده بودی؟


واااای
تویی دچار
:|

مرتضا دِ:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۱:۳۹

نپرس کیه ببین چه داره میگه !


قطعا همیشه بهت میگم دچار
:|
مرتضا دِ:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۱:۴۸

میرما :|


خونه جدید؟
:دی
هلما ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۰۱

@فروزان

باید یه روز هم از خباثت هام بنویسم.

@ محبوب و مریم و آقای دال
بچه رو نباید سوسول بار آوردم، گفتم بعدترها با زندگی راحتتر مواجه شه. :))

@واران
دست شیطونو بستی :))


:|
اعوذ و بقیش
واران :):
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۰۵

مرسی سلامت باشی :)

درد شدید باعث میشه مغز اونجور که دوس داری کار نکنه :)
تمرکز بیشتری میطلبه که ندارم :)



@
هلما
دقیقا همون که گفتی ؛)




امیدوارم پات خوب شده باشه
:)
هلما ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۰۵

مریم میگم با کامنت من خودت و پست رفتی حاشیه توجه کردی؟!

راستی جان من تو بیست و دو سالته؟!


هلما خدابگم چیکارت نکنه
همین چند دقیقه پیش داشتم زیر لب فحشت میدادم
:))))
حالا یه سال پایین بالا که فرقی نداره
هلما ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۰۹

اینقدر کیف میده زیرآبی و آروم میزنم نقشه های بقیه رو نقش برآب میکنم. :))


تو این کارو نکنی کی این کارو بکنه؟؟
ینی هر روز اون تصور اولم ازت کم کم بیشتر میریزه پایین
:))
مرتضا دِ:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۱۱

هلما@

ادامه بده من ازت حمایت میکنم شدید :)


:/
تو حمایت نکنی کی حمایت بکنه
هلما ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۱۱

یه بار هم شلوار اتو میزدم بریم عروسی، همین زهرامونم لباس پوشیده و لاک زده و شیک و پیک آماده بود، هی فضولی کرد اتو چیه چطوره چطوری صاف میکنه لباس رو، گفتم گرمه قبول نکرد گفتم دست بزن، چهارتا انگشت دست راستش خیلی مجلسی سوخت :| به زور مامانش رو راضی کرده بود با ما بره عروسی.


هلما خیلی بدی
چه جوری دلت اومد
:|
ینی باقر ما با اون همه خباثت ازاینکارا نمیکنه
برو 
برو خودتو اصللاح کن
هلما ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۱۲

@مرتضا دِ
فقط بخاطر شما :))


:/
واران :):
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۲:۱۳

با استفاده از امکانات ویرایش بیخیال این قسمت میشم :)

شما هم بیخیال بشین :دی 
مرسی 



+

خوب که هیچ نشده با همین پا باید با یه چمدون گنده خودمو برسونم ترمینال اونم تنهایی :'(


چی شد الان؟؟
:|




چیرا اخر!!
ادم برادر برای همین روزا میخواد دیگه
:)
هلما ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۳:۳۱

تصور اولت چی بود؟! :)

واقعا دست خودم نبود یه لحظه حس کردم لازمه تجربه اش کنه. :|


نمیگم تا از خودت ناامید نشی
:))

من این حرکت تورو محکوم میکنم
هلما ...:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۳:۳۴

ولی همین زهرا خیلی بامرامه دوست روزهای سختمه انصافا :)


و عجیبه همینایی که بیشترین صدمه و اذیت از ما میبینن بیشتر به طرفمون کشش دارن
یه جورایی انگار خودشون کرم دارن
:))
آلاء .:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۴:۳۰

الهی نوبتی نشی ننه


عجب دعایی بود
مو به تنم سیخ شد

Aramam .F:
۱۹ خرداد ۹۷، ۱۶:۰۴

ینی اگه حرف آخرو نمیزدی شک میکردم خودتی:)))
اگه یه روزی این خاطراتتو چاپ کنی خودم پایه ثابت کتاباتم:)


با امضا میفرستم برات
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی