فوتبال
دبستان که بودم شب ۲۲ بهمن بابام منو میذاشت رو کولشو میرفتیم روی حیاط و بلند داد میزدیم الله اکبر
باقر داد میزد
من داد میزدم
باقر میگفت من بلند تر گفتم
منم داد میزدم نه مال من بلند تر بود
که البته مال من بلند تر بود همیشه
راهنمایی که بودم جثه کوچیکی داشتم اما دیگه روی دوش بابام نمینشستم کنار بابام وایمیستادم الله اکبر داد میزدم
دیگه اینجا با باقر دعوا نمیکردیم
عاشق این کار بودم یه حس حماسی داشت یه حس برتری که نمیدونم از کجا اومده بود
الله اکبر گفتنمون که تموم میشد همه خوشحال و با لبخند برمیگشتیم تو خونه
دبیرستان که بودم دیگه داد نمیزدم حتی روی حیاطم نمیومدم.اون موقع بازهره هماهنگ میکردیم چیکار کنیم که راهپیمایی ۲۲ بهمن بپیچونیم
اما بابام همچنان الله اکبر میگفت ولی نه مثل قبل
دانشگاه که رفتم نبودم ببینم بابام الله اکبر با قدرت میگه یا اصلا نمیگه
بازم با لبخند برمیگردن تو خونه یا نه!
باقرهم که دیگه نگفت
دیشب که گل زدن برامون
بابام تو کوچه بود
میگفت صدای جیییغ و داد و فریاد خوشحالی که از تک تک خونه ها بیرون اومد منو یاد شبای ۲۲ بهمن مینداخت
۲۲بهمن های ۲۰سال قبل ۱۵سال قبل
جواد تا ۱۰ دقیقه بعد بازی یهو دستشو مشت میکردو داد میزد گگگلللللل
علی بعد بازی پرتغال و اسپانیا تا یک نیم شب نشست و فکرمیکرد که باید چیکار کنیم به کی ببازیم به کی مساوی کنیم که بتونیم صعود کنیم
حالا ۲۰سال از اون روزایی که ما با ذوق و شوق الله اکبر میگفتیم گذشته،۲۰سالی که شاید هیچ شادی عمیقی تو دلمون ننشسته
که هیچ شادی قلبمونو پر نکرده
که هیچ شادی مارو تا یک نیم شب بیدار نگه نداشته
ما خوشحال از یک برد نیستیم از یک گل اشتباهی نیستیم
شادی ما از تلاش ماست
از تونستن ماست
از خوشحالی علی ها و جواد هاست
از اینکه همه کنار هم بودیم
ازاینکه فهمیدیم ما ملت جز خودمون هیشکیو نداریم
از اینکه فهمیدیم چقد از شادی همدیگه میتونیم خوشحال باشیم
حتی اگه امتحان داشته باشیم
حتی اگه کنج خونه نشسته باشیمو یکی یکی غمامونو پشت هم ردیف کرده باشیم
از اینکه بدور از همه ی تبعیض هایی که بهمون تحمیل کردن میتونیم کنار هم خوشحال باشیم
کیف کنیم
لذت ببریم
این فقط بخاطر فوتباله
این معنی رو فقط فوتبال میتونه بهمون بده
فوتبال چیزی فراتر از مرزهاست
چیزی فراتر از تعصب هاست
به قول عارفه فوتبال خودِ خود زندگیه