کابوس۱

بعضی شب ها کابوس میبینم
کابوس های شبیه هم
۵تا کابوس تکرار شونده دارم
یکیش کابوس بدون روسری بودنمه
به سن تکلیف که رسیدم مامان بهم سخت میگرفت.تا چندسال بعدش حجاب درستی نداشتم.یادم میرفت روسری بپوشم.حتی زمستون ها مدرسه میرفتم،کلاه که میذاشتم یادم میرفت مقنعمو بپوشم.مامانم که میفهمید تهدیدم میکرد اگه یه بار دیگه یادم بره مجبورم میکنه همه جا مقنعه بپوشم!
دقیقا یادم نیست تا کی، اما یه زمانی رسید که خودم هم خجالتم میشد بدون روسری بیام بیرون
ظهرهای گرم تابستون منو باقر همیشه از در مغازه ی قاسم آویزون بودیم
عادت داشتیم باهمون لباسای رنگی رنگی توخونه ایمون دمپایی که معمولا آبی بودن رو بپوشیم و بعدِ نهار بدوعیم طرف مغازه قاسم
مامانم دیگه‌نمیذاشت بدون حجاب برم تو کوچه وبا بچه های همسایمون بازی کنم.موهام تقریبا بلند بود و عذاب میکشیم وقتی شال آبی بلندِ خواهرمو میپیچید دور سرم.
مدرسه که برامون جشن‌تکلیف گرفت نه مامانم اومد و نه بابام.رسیدم خونه لج کردم و گفتم حجاب نمیذارم.فقط یه عکس از جشن تکلیفم دارم که داداش زهره با دوربینش ازم گرفته

در حالی که چشام قرمزه و گلِ یاس تو سرم تا روی پیشونیم جلو اومده و چنان زیر چادرم تنگه که نفس نمیتونم بکشم اما دارم لبخند میزنم!
اداره ی بابام هم برامون جشن تکلیف گرفت .با عمم رفته بودم.بهمون ساندیس موزی با تی تاب دادن.من زدم زیر گریه که چون ساندیس دادن چادرمو نمیپوشم.عمم در کمال بی رحمی نیشگون گرفت که "بشین سرجات بچه" و ساندیسمو گذاشت تو کیفشو برد برای شوهر عمه ام!!
روسری سر کردنمو یادم نیست اما هنوز کابوس اون روزی رو که برای آخرین بار بدون حجاب رفتم بیرون باهام مونده
وسط راه یادم اومد حجاب ندارم
نمیدونستم برم یا برگردم
از مامانم میترسیدم
بستنی رو که خریدم مثل مار از گوشه ی کوچه مون خزیدم تو خونه
مامانم نفهمید
اماترس اون روز هنوز باهام مونده
ترسی که یک لحظه بود
ولی یک عمر باهامه
یدک میکشمش
نمیدونم چرا نزدم کنار و پیادش نکردم که با خیال راحت به مسیرم ادامه بدم.
مثل ۴کابوس دیگه ام.

بهارنارنج :):
۲۶ دی ۹۷، ۱۷:۰۵

چرا پیادش نکردی؟؟

چرا دوست داریم حسای بدی که. گذشتنو هنوز یدک بکشیم و بگیم بببینید درحق ما ظلم شده..که بگیم حق خیلی چیزا رو ازمون گرفتن،که هربار با تک تکشون ناراحت شیم بغض کنیم
مریم وایسا پیادشون کن هرروزی په میاد به اندازه خودش درد داره برا کشیدن که همون کافیه!چرا باید درد سالاییم گذاشت باخودت بکشی اینور اونور؟باور کن درد هررور برای همپن روز مفایت میکنه


من حتی به اینکه میتونم پیاده اش کنم هم فکرنکرده بودم!
الان و تو این سن به این نتیجه رسیدم میتونم بذارمشون کنار بدون درنظر گرفتن اون جذابیت مرموزشون!
اینکه چیزکوچیکیه ولی بعضی وقتها عاشق مرور کردن غم های بزرگم میشم.مثلا دوس دارم از اون روز مسابقه برای همه بگم
برادر مسافر تو تاکسی ، برای مامان آنا ،برای خواستگارم،برای مهندس که همش تو آسانسور‌میبینمش و برای همه
اگه از عارفه نمیترسیم صفحه اینستام پر از پست های مربوط به اون روز بود!
به خودم میگم نکنه دنبال حس همدردی و یا حتی ترحم هستم؟
مسخرست!

اینتِرنال‌ْ آدِر:
۲۶ دی ۹۷، ۱۷:۳۱

خب چرا لذت نمیبرید از این کابوسه؟


خیلی وحشتناکه برادرمن
من هنوز تو خوابم فکرمیکنم اگه مامانم منو ببینه که بدون روسری رفتم تو کوچه و قراره مجبورم کنه همه جا مقنعه بپوشم میگرخم
:))
ولی گذشته از همه ی اینا حس دلهره بهم میده.که من باهاش حال میکنم
بهارنارنج :):
۲۶ دی ۹۷، ۱۷:۳۵

واقعیت امر اینه که آدما هیچوقت همدرد خوبی نیستن،خود من برا نزدیک ترین اامای زندگیم هم خیلی وقتا دردمو نمیگم،درد گفتن همیشه نه تنها همدردی نمیاره که ازت خسته میشن و این نفرت انگیزترین حسیه که مثه اسید میخوردت و تمومت میکنه.از خودت متنفر میشی که چرا گذاشنشی درداتو و خودتو کوچیک کنن تحقیر کنن ،انگار خودش یه درد تازه میشه،این وسط مرورشون فقط خودتو بیشتر اذیت میکنه میفهمی چی میگم؟


اره میفهمم
مثلا معین شب تولدم بهم گفت"مریم روزایی میرسید که اینقد منفی بودی و اینقد درمورد روز مسابقت حرف میزدی که پیش خودم میگفتم کاش مریم باهام یه مدت قهر میکرد"
خب این حس رو من هم به بعضی آدما داشتم!پس نمیتونم خرده بگیرم به معین!
 معین  به عنوان کسی که روز مسابقه کنارم بود و دید چه برمن گذشت مورد خوبی بود برا هم دردی!اما از یه جا به بعد خسته شد!مثل خود من که خیلی وقتا حوصله ناله کردن دوستامو نداشتم.من شب تولدم فهمیدم حتی کسی که میدونم و مطمعنم من رو خیلی دوست داره اما تحمل شنیدن و درک من رو نداره!
من چه توقعی میتونم داشته باشم از بقیه آدما؟!
اینتِرنال‌ْ آدِر:
۲۶ دی ۹۷، ۱۷:۴۹

منم یه همچین خوابی دارم که واقعا باهاش حال میکنم. همه ی آدما خواب میبینن از بلندی پرت میشن. من یه بلندی تو خوابم دارم که تو کودکی همیشه از پله هاش اومدم پایین و نیفتادم(با اتمام کودکی هیچوقت راهم به اونجا نرسیده)، از این بلندی تا به حال هزار بار خوردم زمین تو خواب. حالب تر اونجا میشه که یه بلندی دیگه دارم که در کودکی همیشه دوست داشتم از اونجا به پرواز در بیام، تو خواب از همونجا به پرواز در میام و میرم از همون جای قبلی سقوط میکنم. :)) تا به حال چندین و چند بار این خواب ها تکرار شده! هر وقت که حالم خوب باشه بیشترم تکرار میشه.


:))))
اینکه عینا هر دفعه تکرار میشن خیلی باحاله!
ولی خوشحالم حداقل تو خواب به آرزوی پرواز کردنت رسیدی گرچه به سقوط می انجامه
:)
نیــ روانا:
۲۶ دی ۹۷، ۱۷:۴۹

منم یکی از کابوسام نداشتن حجابه
دقیقا هم وسط کوچه و خیابون متوجه میشم و دستامو میزارم رو سرم سعی میکنم موهامو بپوشونم
یک کابوس سگ و باغ هم داشتم خیلی وقته ندیدمش دلم براش تنگ شده
به علاوه ی کابوس که تو عمرا داشته باشی
یخ زدن پاها توی کفش و باز ماندن از حرکت :دی

جشن تکلیف اگر برای تو چیزی نداشته برای شوهر عمه که ی ساندیس داشته


خیلی حس بدیه!
ایشالله امشب سگ و باغ میان به خوابت:)))
بروووو!من شبیهشو دارم!خفه شدن زیر تپه ای از لباس!
:دی
حرکتش ناجوانمردانه بود!در تعجبم از مامانم که چطو گذاشته من با عمم برم؟؟؟
:|
yasna sadat:
۲۶ دی ۹۷، ۱۸:۳۶

چرا من ساندیس موز رو یادم نمیاد اصلا:|

سیب موز یادمه ولی موز خالی رو نه!

تو عکس جشن تکلیف من چادرم از سرم افتاده

همین قدر شیک و مجلسی


نمیدونم
شاید واقعا سیب موز بود!
ولی الان که فکرمیکنم میبینم زیادم مزه آب نمیدادن!
خوب بودن ها

yasna sadat:
۲۶ دی ۹۷، ۱۸:۵۴

الانم پبدا میشه ساندبس ولی خب ،کم
برو جبران کن


نیست!
حداقل ۷سال میشه دیگه هیچ جا ساندیس ندیدم!
yasna sadat:
۲۶ دی ۹۷، ۲۱:۲۷

تا دو سه سال پیشم تو اتوبوسا مسافت دور میدادن ساندیس رو:))


ادرس بده بفرستم:))


آدرس بده برم
:))
ولی تاجایی دنت شکلاتی هست چرا ساندیس دوست عزیز؟
حامد سپهر:
۲۶ دی ۹۷، ۲۳:۳۸

یکی از راههایی که میتونی از شر این کابوسها خلاص بشی اینه که باهاشون روبرو بشی تا راحت بتونی بزاریش کنار و خلاص بشی
حالا حجاب که دیگه اینروزا خیلی اهمیت خودش رو از دست داده برا خودت بزرگش نکن


اره
میخوام به دختران خیابان انقلاب بپیوندم اگه‌تاالان همه رو ساقط نکرده باشن

میم میم:
۲۷ دی ۹۷، ۰۹:۲۵

سلام.کاری ندارم که چی میترسوندت و چی رو بعنوان کابوس داری به خورد ما میدی ولی خیلی خوب و دقیق و قوی نوشتی.
آدمهای بزرگی که در این زمینه دانشمندن میگن: دیدن خوابهایی از این قبیل که به اخلاقیات بیشتر ربط داره، مثل تویی که (شاید) حجاب برات یه خط قرمز باشه، و دیدن کابوس بی حجابی، دیدن کابوسِ دستشویی کردن در ملأ عام, س.ک.س با یک فردی غیر از مَحرَماتِ خود، و از این قبیل، نشانه ی تغییریِ که در رفتار و خلق و خوی تو بوجود اومده و کم کم داری خودت هم باورش میکنی. معتقدند که این میتونه طی سالها مدام تکرار بشه و هر بار هم به دلیل تغییر رفتاری متفاوت. معتقدن: خواب هرچقدر کابوس طور و یا نه، اصلا فان باشه، بر میگرده به فقط و فقط رفتارهای و خلق و خویی که در عالم بیداری دچارشون هستی. لال نمیری صلوات بفرست


سلام!
تو اگه رفتار‌مامانم رو وقتی حجاب نداشتم رو میدیدی به من و کابوسم ایمان میوردی!
چقد جالب!
خیلی وقت بود این کابوسم رو ندیده بودم!
شاید واقعا این کابوسم میخواست بهم هشدار بده!
به هرحال صلوات رو میفرستم
نسر ین :
۲۷ دی ۹۷، ۰۹:۵۱

و چقدر مسخره است که حالا رسیدیم به جایی که بچه ها تو مدرسه هم حجاب ندارن دیگه:(
نتیجه ی اون سختگیری های بی معنی شده این
منم از این ناراحتم که چرا همیشه از زمانی که فنچ بودم چادر می پوشیدم.
حالم بد میشه یادم میوفته که از بچگی ام لذتی نبردم اصلا


روزایی که کلاه میذاشتم و یادم میرفت مقنعه بپوشم مدیرمون به مثابهه یه جزامی بهم نگاه میکرد!
۹سال برای حجاب خیلی زوده!اونم حجاب هایی که ما داشتیم!
نسر ین :
۲۷ دی ۹۷، ۱۰:۴۹

پسرخاله ی پدرم تهران زندگی می کرد، دو تا دختر داشت که از من بزرگتر بودن وقتی میومدن تبریز خیلی لباس های بازی می پوشیدن، حجابم که کلا براشون بی معنا بود. دامن کوتاه، تاپ و .... بعد من بچه ی نه ساله برای پذیرایی از اینا چادر سرم بود! یعنی در این حد تباه!


:|
قلبم گرفت برات
ظلمی بود که بر ما روا رفت!

آلاء ..:
۲۷ دی ۹۷، ۱۵:۱۳

به دختران خیابان انقلاب نپیوندی
من تا راهنمایی بدون روسری بودم هیچ لذتی نداشت یه عذاب وجدانِ که هنوز باهامه


نه من رفتم بپیوندم
دستمو ول کن
بهار ...:
۲۷ دی ۹۷، ۲۱:۲۴

الهی چه دردی کشیدی ... این بار که به کابوست فکر کردی تو خیالت با مامانت حرف بزن بهش بگو که چقدر آزارت میده ...حس قدرت میکنی و از دستش خلاص میشی ...
من تا ۱۲ سیزده سالگی حجاب نداشتم خیلیییی فنچ بودم البته ... بعدش از ترس جهنم و عذاب و قیامت روسریمو سفت میبستم اما الان خیلی سخت نمیگیرم...


میدونی بعد این همه سال شیرینیش‌مونده برام
درسته کابوسه ولی حس خوب کودکیمو بهم منتقل میکنه
:)
آقای سر به هوا :):
۲۸ دی ۹۷، ۰۹:۰۵

مصیح علینژاد باید تگ کنیم اینجا:)


:)))
جناب منزوی:
۲۹ دی ۹۷، ۰۰:۵۹

کلاً اگه انقلاب بشه اونایی که به زور شمارو مجبور کردن حجاب بذارید ازشون انتقام بگیرید، به شیوه ی رضاخان :))


همه رو اعدام میکنم

احسان ..:
۳۰ دی ۹۷، ۰۶:۲۲

مگه هنوز ساندیس هست؟


گویا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">