من و دورکاری!

 هنوز خونه‌ام و خوشبختانه زنده هم هستم. مامانم خیلی تلاش کرد چندتا از جونامو کم کنه ولی به یاری هندزفری و خدا موفق نبود. تو انباری خونه، وسط مهمون خونه، تو رختخوابم و کلا هر جایی که دسترسی مامانم کمتر باشه دورکاری می‌کنم. از رئیس همیشگی و اولم خواستم پروژه‌ی در خدمت خانه و خانواده بودن رو برای چهارساعت در روز کنسل کنه و بذاره پای مرخصی ساعتی تا کار رئیس دومم رو راه بندازم و اول سال جدیدی کمی نون در بیارم. رئیس همیشگیم خیلی خوش باوره. دورکاری بهانه خوبیه برای شنیدن صدای علی بندری و خوندن کتاب و مجله و فکرکردن به امید. هم امید واقعی و هم امید داداش وجیهه. نزدیک ۴۰ روزه اینجام و تا الان ۲ تا کرایه دادم. آش نخورده و دهن سوخته منم، من. وضعیت الانم میتونه یه سوژه باشه برای بچه‌های صدا و سیما تا یه پویش خوشگل از توش در بیارن. واقعا مستعد داشتن کمپین هستم.
کمک کنید تا مریم دریده نشود.
یا
همه باهم در کنار مریم.
یا
نگذاریم شاشیده شود در زندگی‌اش!
البته یه مدت طول کشید تا مامانم سینی سبزی به دست نیاد بشینه کنارم و در دورکاری ساختگیم خلل ایجاد کنه. حالا دیگه با بشقاب میوه میاد روبه روم میشنه و باهم میوه میخوریم و از عمه ی ضحاکم میشنوم. تو همین دورکاریا بهم فهموند اینکه هرچند سال یک بار زنگ میزنه و میگه"عمه(با کش و تاکید بخوانید)دلم برات تنگ شده" در واقعا نقشه‌شه تا به دامم‌ بندازه و مغزمو بده مارهای روی شونه‌اش بخورن. من الان دایره المعارف چگونه یک عمه ی خونوار بسازیم هستم. تمام گذشته رو شخم زدیم و تمام اتفاقا ۸۰۰ سال پیش رو گوش دادم. فهمیدم پدربزرگ پدریم، مادربزرگ مادریم رو دوست داشته ولی دایی رجایی راضی نبوده. یا مثلا دیشب مامانم یادش اومده بود ۲ قرن پیش بابام باعث شد استعفا بده، بابام انگشترشو گم کرد، بابام اون زمین رو نخرید، بابام اون حرف رو زد و اصلا بابام اومد گرفتتش. من واقعا مجبورم دورکاری رو بهانه‌ کنم در غیر اینصورت مجبورم گناه‌های بیشتری از عمه‌ام پاک کنم و گناه های بیشتری به رزومه مادرم اضافه کنم. من خیلی ناراحت میشم‌ مامانم وسط دور کاری بیدارم میکنه میگه بیا سبزی پاک کن. خب نکن مادرمن. بذار خونه همون جایی باشه که در هر شرایطی بهش پناه میاریم. نذار به دام درنده‌های اون بیرون بیوفتم. کاری‌ نکن وقتی به خونه فکر میکنم یه عالمه عمه و ظرف کثیف بیاد جلو چشام. ۸ صبح نیا بالا سرمن که پاشو مگه نباید کار کنی؟
حالا من هر چقدر نماز بخونم یا روزه بگیرم با این حرفایی که پشت سر عمه‌ام و مامانم میزنم قهرخدا میگیرتم. میدونم. یه روزی بچه‌ی داداشم اگه نره جایی و چیزی هم نگه یا ننویسه بچه‌ی خودم اسممو تو گوشیش سیو میکنه "سلیطه" و انتقام این‌ پست رو میگیره.

پ.ن: درجهت تلطیف چهره‌ی مادر عزیزم باید بگم در اولین روز عید مخم رو زد و مجبورم کرد به عمه‌هام تبریک بگم. که در روز دوم عید مقاومتم شکست و زنگ زدم.

هلو کوک:
۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۰:۲۸

آموزش آشپزی در هلوکوک

holoocook.blog.ir


شف خواستید، میتونید روی من‌حساب کنید.
حامد سپهر:
۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۴۷

همیشه فکر میکنم عمه ها یه گناه بزرگ تو بهشت انجام دادن مثل شیطان که به انسان سجده نکرد و از بهشت رونده شد که سالهای سال مورد قضب قرار گرفتن
حالا چرا خاله نه!! چون فامیل مامانه عزیزتره؟ :))


و عجیبه که در خیلی از مواقع واقعا شریف عمل کردن ولی دیده نمیشن. به قولی دستشون‌ نمک نداره، شنیدی که این ضرب المثل رو؟
اره دیگه، چون خواهر مامانه. اگه چیزی هم بگیم خودمون رو از نعمت زیست در این دنیا محروم کردیم.
:))
امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ:
۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۵۷

خدا نکشتت مریم
چند میگیری چهره عمه ها رو خراب کنی؟؟!


تو دیگه چرا
هیشکی ندونه تو میدونی که من چقدر عمه دوستم. ولی مجبورم برای آرامش خودم با مامانم تو یه مسیر قرار بگیرم.
امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ:
۴ ارديبهشت ۹۹، ۱۱:۲۰

عه، پس خوب میکنی :))
میدونی که، چون عمه ی شش تا بچه م، مجبورم از حیثیت عمه ها دفاع کنم


خدا حفظ و بیشترشون کنه.
یکی دوتاهم به من بده :))
نسرین ⠀ :
۴ ارديبهشت ۹۹، ۱۲:۵۸

خوشحالم که با دورکاری من هیچ کس کاری نداره و صرفا برای صبحونه و ناهار صدام می‌کنن :)


حاضرم پول بدم دوروبرم نیاد کسی.
واران ..:
۴ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۰۰

پناهندگی بهت میدم مریم بیا پیش خودم روله :دی
بی تعارف :)

+
ما تو سه تا اتاق که بهش میگیم غار زندگی کردیم اینمدت :دی

بابام تو غار حرا :دی

داداشم تو غار علی صدر :دی

منم تو یه غار نزدیک سکونت خودمون هست هستم :دی اسمش رو خصوصی میگم بهت بعدا:))

سر ناهار و شام فقط اینا از غارشون درمیان اونم بصورت خودجوش و خودکار گاهی هم با داد و بیداد من میان غذاشون رو میخورن میرن :)) ولی من مدام به غار پدر سر میزنم :دی و احوالش رو میپرسم :) و خوراکی اینا براش میبرم :))
ولی هیچکی انصافا به من کار نداره
یعنی من اگر ۲۴ ساعت تو اتاقم باشم اینا نمیان بگن واران هستی زنده ای مرده ای ؟!
بخصوص روزهای که ناهارشون آماده است اصلا نمیگن این واران کجاست ؟!
چرا بیدار نشده ؟!:))
هیچی هیچی :دی
تازه از وقتی پدرم سرماخورده و بقول داداشم ویروسی شده از طریق تماس تلفنی داداشم با بابام برای کارهای اداری بابام تماس میگیره :دی

کامنت اولم :)
کامنتهای بعدی پشت سر هم در راه است :دی

سلام :)



سلام
یه روز فرار میکنم میام.
اینجا اگه ۲۴ ثانیه ازت خبر نباشه همه باهم شروع میکنن به صدا زدن :)))
ویدئو کال کنید اگه دلتون برای هم تنگ شد :))))
بهارنارنج :):
۴ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۱۸

تپام سوالات اینه چرا مامانا گاهی فکر میکنن ما هووشونیم؟:|


بیا وارد این بحث نشیم، آخروعاقبت خوبی نداره سمیرا!
بهار ...:
۴ ارديبهشت ۹۹، ۱۹:۵۵

بابام خیلی اصرار کرد به عمه هام زنگ بزنم و حرف بزنم باهاشون ولی موفق نشد 😊
حوصله هیچ عمه ایی رو ندارم


عمه دوستی رو از من یاد بگیر :))))

واران ..:
۵ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۰۳

من که بابام رو اکثر زمان ها میبینم ازشم کلی حرص خوردم بابت همین کرونا و حاشیه های پیرامونش :|:)
موهامم در حال کچل شدنه در این حد:|:)

ویدئو کال نمیخواد که :دی



+
اما گفتی عمه :دی
کلی دیروز خاطره از عمه هام یادم اومد :)
اما فقط اینو بگم که یکماه دارم به بابام میگم بابا جان عزیز یه زنگ بزن احوال عمه ها(خواهرهات ) رو بپرس گناه دارن ! چشمشون به در که خشک شده حداقل اجازه بده به تماس تلفنی ات خشک نشه :دی
بعد از یک ماه اصرار پشت اصرار بلاخره بابام امروز راضی شد زنگ بزنه عمه بزرگه :)))) و باهاش احوالپرسی کنه :)
حالا من خودم عمه بزرگه که اتفاقا چند سالی هست بیمار هم هستن بدلایلی باهاشون زیاد حرف نمیزنم :)) نه اینکه قهر باشم ولی خب زیاد حرف نمیزنم تازه حرفم بزنم نمیشناستم :|:))
ولی عوضش بابام رو هر چند وقت یکبار تا قبل کرونا راضی میکردم بره به عمه هام
سر بزنن الانم که کرونا اومده میگم حداقل بهشون زنگ بزن :))
من همچین برادرزاده ای هستم و اونا نگم بهتره چطور عمه هایی هستند :دی
البته خداوکیلی از بین ۳ تا عمه باقیمانده ام یکیشون واقعا دوست دارم ولی خب الان بخاطر کرونا ارتباطی نداریم :)
وگرنه قبلش داشتیم :)

الان من نقش مامان تو رو دارم :دی
که بابام رو فریب میدم بلکه به عمه هام و شوهر عمه هام حتی زنگ بزنه و باهاشون احوالپرسی کنه :دی



سلام
روز جمعه اردیبهشتی اتم بخیر و خوشی 💮🌼


سلام
بعضی وقتا احساس‌ میکنم یه مشکلی داریم که اینطوری باهامون رفتار میکنن. اخه خیلی عجیبه یه آدم بدون هیچ دلیلی اونطوری رفتار کنه. قصد دارم عمه‌شم و گره‌های این رابطه‌ی پیچیده رو باز کنم. مامان من میخواد طول عمرمون رو زیاد کنه. :)))
🌸یـ اس:
۵ ارديبهشت ۹۹، ۱۸:۳۱

عمه فامیل نمیشه ...!


:))))))
ای بابا
_ حسان _ :
۵ ارديبهشت ۹۹، ۱۸:۵۲

صد سال بعد مکتبی ظهور میکنه به نام عمِّنیسم که میاد از حقشون دفاع می کنه فعلا دنیا به اون سطح نرسیده.
+مگه امید داداش وجیهه خیالیه؟


به به، ستاره سهیل :)
واقعا مظلومن.
:))))) خیلی خوب بود.
هلما ...:
۶ ارديبهشت ۹۹، ۰۴:۳۲

دوست داشتم پستت رو :)
من خودم عمه ام گفتن نداره این از این😂😂
خاله هم ندارم اینم از این.
همونقدر که عاشق عمه کوچیکه ام، عمه بزرگه رو مخمه.
مامانمم کلا با هیچ بنی بشری جز من کنتاکت نداره.


عمه بزرگا مهربون‌تر نبودن؟

بانوچـه ⠀:
۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۱:۳۲

اصلا تصورم از دورکاری رو تغییر دادی :دی


دنیا دوروزه بانوچه :))
وجوج جیم:
۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۸:۴۶

خوشبختانه عمه نمیشم.برای همین فعلا میتازونم تا جایی که اعمالم یجا خفتم کنن به شکل یه خواهرزاده ظاهر بشن


شاید مادر شوهر شدی، خدارو چه دیدی :)))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">