ادامشه
دبیرستان دایره داستانای عشقی ما بیشترو بیشتر شد!
البته نه برای خودمون
دایره دوستامون بزرگ تر میشد و ماهم به تماشا مینشستیم(در واقع از همون موقع ما به تماشای جهان نشستیم)
اون موقع اگه خونواده ها میفهمیدن دخترشون با یه پسر دوسته سیاهو کبودش میکردن
دوسه تا از دوستامون سیاه کبود شدن اما بعد دوم دبیرستان دیگه چیز عادی شده بود و چه بسا مادران غیور این مرز بوم فرزندان دلبند خود را تشویق به دوستی با جنس مخالف پولدار و خوشتیپ میکردن
یادباد ان روزگاران یاد باد
الان که دیگه مامانا ترجیح میدن دختراشونو به زحمت نندازن!فداکاری ینی این!
بودن زهره کنارم وضعو اسون تر میکرد
تا ساعت 2 به چرت و پرتای بچه ها گوش میدادیم و از 4بعداز ظهر تا 10 شب حداقل سه ساعت تلفنی چرت پرتاشونو انالیز میکردیم!
وهمانا شغل شریف مشاوره دادن ما از همینجا شروع شد
تاسال چهارم دبیرستان کار ما همین بود
سال اول دبیرستان .س. به زمره دوستان من وارد شد
دومین دوست صمیمی من محسوب میشد که تو فاز یه پسر بود
تمام تلپاتیشون این بود که این اونو از فاصله یک کیلومتری دید میزد و اون اینو از فاصله 2کیلومتری
چه بسا که اصلا اون دید نمیزد و این توهم زده بود
ادامه دارد...