بیست و چهار ساعت از زندگی یک کارمند!

آلارم گوشی ساعت ۶:۴۵دقیقه شروع به خوندن جانِ مریم محمد نوری کرد
فقط اونه که میتونه منو از زیر پتو بکشه بیرون!
عارفه پی‌ام داد مدارس تعطیلن و دوبار تاکید کرد چقد سوسول شدیم و باید این بساط سوسول بازیشونو جمع کنن یعنی چی آلایندگی هوا!
از خیابون که رد میشدم یه ماشین کنارم وایساد و خانومه گفت مدارس و دانشگاها تعطیلن!
منم گفتم یه کارمند بیچاره بیش نیستم!
گفت عزیزززم لبخند زد و رفت!
۷ رب اتوبوس اومد
معین هم زنگ زد و گفت کلاس نقاشی برگزار نمیشه و نمیاد از خونه بیرون و نهارهم برام نمیاره
منم که خیلی ناراحت شدم نه بخاطر کلاس نقاشی بلکه بخاطر نهار بهش گفتم این سوسول بازیا چیه و باید بساط سوسول بازیشو جمع کنه!
۷ و ۴۵ دقیقه میرسم به ایستگاه مورد نظر و حدود ۱۰ دقیقه پیاده روی تا محل کار
بماند که حدود ۲ کیلو خاک خوردم
چک میکنم ماشینش باشه و میبینم مثل همیشه جای مورد نظر نیست!

ینی هنوز نیمده؟!


تا۹ با همکارم در مورد آب و هوا و خصوصیات خاص خانواده ی همسرش بحث کردیم و پیشنهادات سازندمونو در جهت پیشبرد اهداف زیست محیطی و کشتن گربه در حجله و یا دم حجله سخن‌راندیم
بعد خوشحال از راهبردهای سازندمون چایی و بیسکوئیت خوردیم
از ۹ به بعد به قساوت و شقاوت خانواده شوهرش گوش دادم و ۹ نیم به این جمع بندی میرسیم که آدم با خر ازدواج کنه ولی با کسی که دوسش نداره نه!
۹نیم ساکت شدیم و سرمونو به کار گرم کردیم 

تو همین حین یه صدایی تو ذهنم هی میگه مریممممم کارمندیی تو قدوقواره تو نیست دل بکن و برو
و از طرف دیگه صدایی میاد با مضمون خفه شو!کی به تو کار میده اخه تو این اوضاع!بشین کارتو بکن و خداروهم سپاسگزار باش!

۱۱:۵۱نصف کارامو انجام دادم و این مابین حدود ۶۰تا چایی خوردم ۳بار دشویی رفتم۲ تا جک برای همکارم‌تعریف کردم و حدود ۳تا پیج پوشاک رو برای پیداکردن پالتوی مورد نظر زیرو رو کردیم


 ۲ میام از شرکت بیرون

و میبینم ماشینشو روبه روی پارک،پارک کرده!

فکرکنم دچار آلایندگی هوا شده بود که جا پارکشو از دست داد!

مسیر ده دقیقه برگشت رو با تصور سازی های احمقانه طی میکنم و در همین حین شهریه کلاس زبان پرداخت میکنم
کاش یکی بیاد به من بگه چرا این بچه دبیرستانیا اینقد خنک و لوس و بی مزه هستن!
تنها چیزی داره به قهقرا میره دبیرستانیامون هستن!
ینی ماهم همینقد حال بهم‌زن بودیم؟!

۲:۲۵تو آسانسور با پسرهمسایمون همراه شدم
اینقد این بشر بچه خوبیه که اگه مسئله سن‌برام مطرح نبود خودم میرفتم خواستگاریش
بهم میگه دانشگاتون‌تعطیل بود؟!
خودش خوشحال بود ازاینکه مدرسون تعطیل بود!
یه غذای گیاهخواری درست کردم چون هم آسونه و زمان پختش‌کمه ،هم بدون دردسره و هم اینکه مامانم گفته بود اگه این دفعه خرابشون کنم و بریزمشون بیرون خون َم مباح است و ریختنش ثواب دارد!
بعدشم مثل خرس خوابیدم
یه حسی بهم میگفت مریم نخواب امروز
مثلا بشین زبان بخون یا کتابای نصفو نیمتو تموم کن بعدم برو بنویس که چه آدم فرهیخته ای هستی ولی متاسفانه نشد آنچه که میخواستم بشه و مثل خرس تا الان خوابیدم
۱۶:۱۷بیدار که شدم ۸تا میس کال از مامانم و خواهرم و عارفه داشتم
مامانم به گفته ی خودش یه تک زده چون فهمیده اون موقع روز خوابم و قط کرده
میخواسته بهم بگه انگشت پای پسرخالم تو بازی هفت سنگی که روز جمعه بازی کردیم شکسته!
و دعوام کرد که حالا لازم بود بازی کنین!
قبول دارم گروهمون‌خیلی وحشی بود ولی واقعا در حد شکستن عمل نکردیم!
فاطممون ۲بار زنگ میزنه و متوجه میشه بنده در خواب به سر میبرم قصدشم از زنگ‌حمالی کشیدن از من‌بوده!
و عارفه
و عارفه
این پست یادتونه!
یااین
فکرکنم باز باهام قهر کرد
۵بار زنگ زده و یه پیامک فرستاده که تادم‌درخونتون اومدم
بعدم که زنگ زدم جواب نداد و گفت کلاسه
باورکنین‌درسته خوابام سنگینه ولی صدای زنگ درو‌میشنوم دیگه!
احتمال‌میدم‌از کنارخونمون رد شده باشه و همزمان‌فحشی نثارم کرده باشه!
فکرکنم‌دوباره رفته تو فاز قهر!
خدایا مرا از قهرهای عارفه در امان‌بدار
حالا چجوری ثابت کنم دقیقا همون زمانی پیامک دادی من چشای نیم بازم به صفحه گوشی افتاد!

غروب رو با آهنگ اغواگرِ مخمور جام عشقم با صدای سهیل نفیسی گذروندم!
امروز صبح‌عارفه برام فرستادتش و گفت که گوش کنم و صفا!
اومد پیشم 
هیچی نداشتم که ازش پذیرایی کنم!
هدیه های تولدشو دادم و کمی حرف زدیم 
و رفت

ساعت ۷ مرجان زنگ زد و روز جهانی کاراته رو بهم تبریک گفت!
و همینطور ازم خواست از چهارشنبه برم باشگاه و پیگیر حکم مشکیم باشم!
یه دل‌میگه برم برم یه دل میگه نرم نرم
:|

۸:۲۵
فلشم گم شده و این موضوع اذیتم میکنه چون سومین فلشیه که در طول ۱۰ ماه اخیر دارم‌به فنا میدم
و واقعا باید کلیمو بفروشم تا بتونم‌یکی دیگه بخرم
از همین رو فیلمی ندارم که ببینم!
آشپزخونه پر از ظرفای کثیفه
اتاقم مثل جنگله
و حال اور هال یاهمون پذیرایی هرگوشش یه تیکه از وسیله هام پخش و پلاست
باید اسباب کشی کنم‌از اتاق شرقی به اتاق غربی
چونکه اتاق شرقی زمستونا به شدت سرد میشه
امروز قرار بود اینکارو انجام بدم ولی خوابیدم!
به گلام آب ندادم و دستشویی رو باید بشورم
آشغالارو جمع کنم و ببرم پایین
یخچال بوی کپک گرفته و باید عاملشو پیداکنم
خب اصلا فکرنکنین میخوام مثل یه دختر گل پاشم و همه ی این کارارو انجام‌بدم
تمیز کاری رو میذارم برای شنبه
ظرفارو برای فرداشب
انتقال اتاق به هفته ی آینده
آشغالا صبح سه شنبه
آب گلدونا فردا صبح
در حال حاضر میخوام همینجور بیوفتم یه گوشه و به صدای‌همسایه پایینیمون که دارن دعوا میکنن گوش کنم!
 ۲۱:۵۰
خیلی شب باطلی بود در واقع
فقط تونستم یه ذره زبان بخونم
بقیشو با بچه ها خزعبلات تحویل هم دادیم
الانم میخوام قصه های جزیره رو ببینم
۲۴ ساعت خلوتی رو داشتم
بقیشو میخوام بخوابم
از اون روزا بود که یه گوشه لش کرده بودم
امیدوارم روزای دیگه اینقد مزخرف نباشن



ادامه ندارد.

واران ..:
۱۵ مهر ۹۷، ۰۸:۱۲

این الان ۲۴ ساعت بود ؟:))
جل الخالق :))


من جای اون خانم بودم میرسوندمت دم اداره :))


اصلا نمیدونستم کارمندی :))
سلام کارمند بانو :*


خب ادامه داره عامو
دندون رو جیگر بذار
:)
مسیرش دقیقا مخالف من‌بود

بهارنارنج :):
۱۵ مهر ۹۷، ۰۸:۲۴

خخخ،من خواب بودم تا الان


ادامه بده به خواب که شهر در خاک فرو رفته!
بیرون نیا که دچار الایندگی میشی فرزندم
واران ..:
۱۵ مهر ۹۷، ۰۸:۲۶

خب ننوشتی ادامه داره که :))

زود بنویس قبل اینکه ...بیخیال
زود بنویس عامو :))

مرسی :*


نوشتم نوشتم
:)
صبورا کرمی:
۱۵ مهر ۹۷، ۰۸:۳۵

کارمند کجایی؟ 🤔


شرکت خصوصی
مرتضا دِ:
۱۵ مهر ۹۷، ۱۳:۴۹

ماشین رئیس تون؟


نع :|
رئیسمون به طور نامحسوس پارک میکنه 
مرتضا دِ:
۱۵ مهر ۹۷، ۱۴:۱۷

:)


:)
جناب منزوی:
۱۵ مهر ۹۷، ۱۵:۵۶

کار نیست باور کنید :)


اره بخدا
هرچندوقت یک بار چندنفر میان دم شرکت و التماس میکنن متاسفانه
حامد سپهر:
۱۵ مهر ۹۷، ۱۷:۲۵

چقددددددر حرف میزنین تو شرکت یه خورده هم کار کنین:)))

همیشه همینه تا میای بخوابی هزارتا میس کال میوفته تو گوشیت انگار همشون همزمان باهم هماهنگ کردن بهت زنگ بزنن


موافقم باهات!
همینه که سالی یک میلیمتر پیشرفت میکنیم!
دقیقا!
روزای دیگه کپک میزنم دریغ از یک تماس!
احسان ..:
۱۵ مهر ۹۷، ۱۹:۰۲

عذرخواهی میکنم، یه سوالی ذهن منو مشغول کرده؟
چطور میشه با یه خر ازدواج کرد؟؟؟؟!!


سوال خوبیه فرزندم!
به راحتی!
باز اگه احساساتتو لگدمال کرد خرده ای نیست
چرا که خر بوده!
بنظرم وارد جزئیات نشو دیگه

نسر ین :
۱۵ مهر ۹۷، ۲۰:۰۱

اگه مشکل صغر سنی نبود منم الان به خیلی ها پیشنهاد ازدواج داده بودم :))
تنهایی زندگی کردن بزرگترین لذتش برای من اینه که خودم برای خودم آشپزی کنم بعد تو انتظار داری هر روز مامانت برات ناهار بفرسته ؟؟ عجیبه واقعا
منتظر 24 ساعتت هستیم بیاییم نمره بدیم بهت :)


از دیشب دارم برات رویا میسازم
:دی
خب من مامانم نمیتونه هر روز بفرسته ولی روزایی میان‌پیشم برام میارن و‌فریز میکنن
نسر ین :
۱۵ مهر ۹۷، ۲۰:۳۱

ممنونم :))
منم الان میرم پست میذارم و کل رویاهاتو خراب میکنم :))


توروخدا نسرین
بذار همونی باشه که تصور کرده بودم
نزن خراب کنننننننن
نسر ین :
۱۵ مهر ۹۷، ۲۰:۳۶

باشه پس پست رمز دار مینویسم رمزش رو بهت نمیدم :))


نمیدونم چرا یه بار
فقط یه بار اونجوری نمیشه که من میخوام
که من تصور کردم
فقط یک بار ها
نسر ین :
۱۵ مهر ۹۷، ۲۰:۴۴

دعا کن که بشه، منم خیلی دلم میخواد که بشه، فقط یه بار اونجوری که دیشب نوشتم از خبری که تو رو ذوق زده کرده، ذوق زده بشم و واقعا از شنیدن چنین پیشنهادی اشک شوق بریزم. چنین آدمی اصلا وجود داره مریم؟ آدمی که به خاطر رسیدن بهش آدم گریه ی خوشحالی بکنه؟؟ من که دارم ناامید میشم از وجودش....


اینقد نشده که یه پرده غم روی تمام ذهنیت و تصورمو گرفته
میگن هست منکه ندیدم
کاش واقعا نسرین کاش...
آقای سر به هوا :):
۱۵ مهر ۹۷، ۲۱:۵۱

چقدر تایم هات دقیقه!


همینقد بچه منظم و آن تایمی هستم تازه
:دی
نیــ روانا:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۲:۱۱

این که نوشتی ادامه ندارد به شدت جای امیدواری داره‌
چون یادمه ی سری نوشتی درباره عشق ساختگی و این حرفا تو دوران مدرسه
بعد نوشتی ادامه دارد
و ادامه ای در کار نبود :دی


:)))))
به جان خودم آبرو ریزی میشد
تو حاضر بودی آبروی دوست مسلمونت بره؟؟؟
نیــ روانا:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۲:۱۵

آری آری :دی


ناامیدم کردی
:دی
هاتف ..:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۲:۱۹

چقدر جریان


نصفشو فاکتور گرفتم
:دی
بهارنارنج :):
۱۵ مهر ۹۷، ۲۲:۳۶

هنوز ساعت24نیومده چطور نوشتی:|


خب بقیشو میخوام بخوابم عامو

پشمآلِ پشمآلو:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۲:۴۰

منم دقیقا کلی کار دارم ولی افقی رو ترجیح میدم:دی


منم
زیاد
زندگی بی ارزش تر از اونیه که من بخوام پاشم
والا
:دی
هلما ...:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۲:۴۲

گذری نگاه کردم، چرا درمورد حرف زدن با من ننوشتی هان؟! از حجب و حیا و نجابتمون. از الگو بودن من برا خودت :)


:))))
درجهت حفظ آبرو بود حرکتم

نیــ روانا:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۲:۴۳

بچه که بودم ی همسایه داشتیم به اسم ملکه خانوم
بی بی سی کل محله بود و تو خونه تمام محل سرک می کشید و طبعا از همه جریانات داخل خونه مردم خبر داشت
ی جاهایی زیپ دهنش شل میشد و شروع میکرد جریان ی خونه رو تو خونه دیگه تعریف کردن
بعد وسطش تازه متوجه میشد داره چه گندی بالا میاره و سریع قطع میکرد
تا همین الانش که ربع قرنه ما دیگه این آدم رو ندیدیم و حتی نمیدونم زنده س یا مرده
هر کدوم از اعضای خانواده که حرفی رو نصفه تعریف کنه سریع لقب پرافتخار ملکه خانوم بهش تعلق می گیره خخخ
برای همین من شرمنده م خیلی نمیتونم به فکر آبروی دوست مسلمون و این صوبتا باشم :دی


ینی الان من ملکه خانوم بیانم؟؟؟
:دی
چه افتخاری از ابن بالاتر که پرچمشو بالا بگیرم
که ادامه دهنده ی راهش باشم
سِـــــــد جَــــــواد:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۳:۰۱

امروز هعی
امروز
فقط اشک


روز مزخرفی بود واقعا
جناب منزوی:
۱۵ مهر ۹۷، ۲۳:۱۵

آخراش یه جورای اکشن شد :)


دیگه از این منفعل تر نمیشد 
صبورا کرمی:
۱۶ مهر ۹۷، ۰۷:۱۹

سلام ملکه خانوم 😂😂😂

چرا انقد سر کار حرف میزنید؟ به کارتون برسید ( مثل این مدیر بداخلاقا)

همش ک افقی بودی.
ظرف ها و زباله ها بو میگیرن🤢


:دی
سلام بر صبورا
همکارم دل پرخونی داره
زباله ها خشکن 
ظرفارو هم تمیز کردم گذاشتم تو سینک
:|
دیگه چی؟
صبورا کرمی:
۱۶ مهر ۹۷، ۰۷:۴۱

دیگه هیچی
صبحت بخیر :))


:))
صبح شمام بخیر
واران ..:
۱۶ مهر ۹۷، ۰۹:۵۳

سلام
با تاخیر روز کاراته بر شما مبارکباد :))

عارفه اگر تا الان قهر بوده با این پستت آشتی میکنه :)
ولی یه وصیت خواهرانه دارم که بزنم ولی زشته عمومی بگم :|


منم همین مشکل اتاق شرقی و غربی دارم گاهی بخاطر سرمای زمستون گاهی هم بخاطر گرمای تابستون :))

خوش بحال گلدون ها که باغبانش تویی ^__^
گلدون ها خیلی باید خوشحال باشند که تو همه کارای شخصی رو محول کردی به روزهای بعد ولی اونا رو تو اولویت قرار دادی :))
آفرین دختر خوب :))


باسلام
ممنونم
نه بابا من توهم زده بودم بعد کلاسش اومد پیشم
خب خصوصی بگو
خوبیه اتاق شرقی اینه که هم زمستونا سرده هم تابستونا
واران جان اگه‌اینکارو نکنم که خشک میشن بندگان خدا
:دی
اینقدی من ناز اینارو میکشم که رشد کنن اگه ناز طرفو کشیده بودم الان بچمون ۴ سالش بود
واران ..:
۱۶ مهر ۹۷، ۱۰:۴۵

عجب :)))
حالا طرف کیه ؟:)))
اسمش ؟:دی
اسم بچه تون ؟:))



نه دیگه چون توهم زدی وصیتی هم در کار نیست عامو :))))


همین که بفکرشونی خشک نشن بازم نشون از خوب بودن باغبونی تو رو داره دیگه:)))


دیگه در این حد اطلاعات ازش ندارم
:|
بله بله
از غذای خودم میزنم‌برای اونا
همچین فداکار
:دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">