ما خواهرهای کوچیک همیشه مظلوم بودیم!

رفته دست کرده تو چشمِ خواهرش،چشش قرمز شده
مامانم دعواش میکنه که چرا دستتو میکنی تو چشمِ نی نی
میگه:باشه مامان جون دیگه تواین چشم نی نی دست نمیکنم
ینی بنظرتون میخواد تو اون یکی چشم نی نی دس کنه؟

چهل روز شکرگزاری.ششم

مامان و بابا
باید بهشون بگم
خب،شما که باشین
بقیه رو میخوام چیکار؟
گور بابای هرکسی که منو نخواست که پشت پا زد به من
گور بابای خواستنا و نرسیدنا
گور بابای تلاشای بی نتیجه
گور بابای هند و بینی و گلس شکسته
گور بابای گرونی و 

چندین گور بابای دیگه

البته برای اینکه حساسشون نکنم و گیر ندن کی بوده طرف فعلا بهشون‌نمیگم!


قانون نانوشته ی مامان و بابا:دکتر رفتن به شرطها و شروطها!

تو خونه ی ما اینطوریه که سعی کن مریض نشی! مریض هم شدی باید بمیری!دکتر بی دکتر!
"چیزی نیست !تو سن‌رشدی!"
جمله ایه که حداقل ۱۵ساله دارم از مامان و بابام میشنوم،درخت هم بودم تاالان رشدم باید متوقف شده بود!
تو ۱۳ سالگی دستم که شکست بابام‌میگفت چیزی نیست‌تو سن‌رشدی خودش خوب میشه.بعدِ یه روز که دیگه با دستم نمیتونستم کاری انجام‌بدم و فقط اشک میریختم راضی شدن‌بریم دکتر.تو لحظه ی آخر‌هم‌بابام‌برای اینکه مطمعن‌شه فیلمم نیست یهو دستمو گرفت و برد بالا و ول کرد
وقتی‌نتونستم کنترلش کنم و به ضرب اومد پایین و چند بار جلو عقب رفت دیگه مطمعن شد شکسته.
بدون شک حتی اگه نشکسته بودهم با حرکت بابام‌ کنده شد!
و بماند که بعد یک ماه نذاشت برم‌دکتر و خودش دستمو باز کرد!
یا تو والیبال که پای یکی از بچه ها اومد روی انگشتم
مدتها با درد راه میرفتم 
استخون بیرون زدشو هم که نشون‌مامانم میدادم میگفت:تو سن رشدی خوب میشی!
حالا زانوم کبود میشد 
یا آرنجم ورم میکرد
یا گردن‌درد،قلب درد،معده درد هم میشدم وضعیت همین بود!
ماه رمضون ۳سال پیش بعد افطار مثل سفره ماهی  باید حرکت میکردم از شدت معده درد
استثنا اینجارو میگفتن کمتر بخور 
کمتر میخوردم
میگفتن میوه نخور
میوه نمیخوردم میگفتن سبزی نخور
سبزی نمیخوردم میگفتن سالاد نخور
سالاد نمیخوردم میگفتن ترشی نخور
۲۸روز همین منوال بود
تاراضی شدن بریم دکتر و مشخص شد زخم معده داشتم
ینی اگه سرطان مرطانی داشتم تو اون ۲۸ روز دار فانی رو داع میگفتم
اون موقع ها که پاییزا پاییز بودن اول پاییز سرمامیخوردم تا خود بهار سرماخورده بودم
زلف ۶ماه اینور سال گره‌خورده بود با فین فین من
اینقد سرماخوردگیم کهنه میشد که دیگه خودش کم کم خجالت میکشید و بساطشو جمع میکرد و میرفت
قبل رفتنشم میزد رو شونم و میگفت "داداش مارفتیم ولی بدون خیلی گنایی بگرد دنبال مامان و بابای واقعیت!"
از همون بچگی به آویشن وبادرنج حساسیت داشتم
حالا اگه یه جایی اینا بودن و منم بودم کی میتونست جلوی عطسه های منو بگیره؟
میمردم رسما ولی تجویز مامان و بابام برام خواب بود و بخور آب :|
احتمالا هر وقت دستشونو گذاشتن روی رگ گردنم و نبضی رو احساس نکردن رضایت به دکتر‌رفتنم بدن
بابام که هنوز معتقده من الکی خودمو اتاق عمل‌بردم و خود به خود خوب میشده بینیم چون ورزشکارم
فرق مامان و بابای من تو ریشه یابی بیماری خلاصه میشه جای چای نبات دادن
مامانم هر بیماری منو چه گلو دردام و چه شکستن بینی و دردای بعدشو دلیل تنها بودنم میدونه و بغضایی که تو گلوم گیر کردن
بابامم معتقده من ابودردم و همش بخاطر اینه که لباس درست نمیپوشم و خودمو گرم نمیگیرم و همش در حال آشغال خوردنم!
میزنم به سلامتیه روزی که ریشه ی دشمنی دیرینه ی مامان و بابامو با دکتر بفهمم :|

چهل روز شکرگزاری.پنجم

جمعه ها!

فکرکنین جمعه ها نبودن

یا بودن ولی تعطیل نبودن

و کلا روز تعطیلی نداشتیم‌ تو ایام هفته 

چی میشد؟!

منکه قطعا از بی خوابی میمردم

و دیگه هیچ انگیزه ای نداشتم که ایام هفته ۶نیم از خواب پاشم

جمعه رو باید روز پرداختن به خواب های جامانده از ایام هفته نام گذاری کنن

تازه از لذت بیدار موندن شب پنشنبش نمیگم که با خیال راحت و بدون استرس از خواب موندن و محاسبه ی زماان باقی مانده برای خواب میشه کتاب خوندو فیلم دیدو پرسه زد تو اینستاگرام و تلگرامو اینجا 




واجب دونستم بگم بهتون

من اگه پسر بودم سیگاری میشدم

از اونا که وقتی ناراحتن هی دود میکنن

سیگارامم تو جعبه ی عینکم قایم میکردم

و قطعا حمومو انتخاب نمیکردم برای سیگار کشیدن حالا هرچقد گردن و کلمو از پنجره بدم بیرون که فایده نداره

اخر شبام به طور داوطلب آشغالارو نمیبردم بیرون

در ضمن خواستم بگم اگه فکر میکنین استوری سیگار کشیدنتونو با خیال راحت میذارین چون خواهرتونو هاید کردین سخت در اشتباهین!

مثل یه جنتلمن واقعی سیگارتونو بکشین این کارا چیه دیگه

نصیحت کنندگان عزیز توجه فرمایید :به جان دختره ی رفسنجونی بند اخر جاست فور فان بود!


دلم خواست بگم وات دِ حل اور هل تو این لایف


       ۱     ۲     ۳   . . .   ۱۷     ۱۸     ۱۹   . . .   ۵۰     ۵۱