۱۳ مطلب با موضوع «عارفه» ثبت شده است

تندیس بلورین بهترین نگران شونده سال میرسد به عارفه از وبلاگ قصه هایم برا تو :)))

چهارشنبه (شمبه) اون هفته از 7صبح تا 7شب یه کله پا(یه کله؟) از اعضا و جوارح بدنم کار کشیده بودم

ادامه مطلب...

وقتی حالتون بده چیکار میکنین؟

طرف تارم نمیرم  (اینکه اصلا تار ندارم بی تاثیر نیست)

نقاشی نمیکشم چون حالم باید خوب باشه تا برم سمت وسایل نقاشیم

نمیرم تو بالکن کنار گلا بشینم چون اولا گلامون تو بالکن نیستن دوما جایی نداره بشینم و سوما اینقد ماشین رد میشه که بدترمیشم

ادامه مطلب...

عارفه و دوری پیوندتان مبارک


انیمیشن در جستجوی دوری دیدین؟

دوری ماهی بود که از هر ماهی ماهی تر بود فراموش میکرد و خیلی سخت به یاد میورد

تااینکه مامان باباشو فراموش میکنه و خونوادشو گم میکنه

 کل داستان میشه حکایت ماهی که در به در دنبال ننه باباشه و بلعکس

ادامه مطلب...

دیشب ،مث هر شب :)

شنیدین میگن یکی از وحشتناک ترین صحنه های دنیا اینه که ببینی ۴تا میس کال از مامانت داری

واسه من میس کال داشتن از عارفست

دخترخاله ای که معتقده در هر شرایطی و با هر موقعیتی باید جوابشو بدی

حالا تو دشویی باشی یا تواتاق رییست  یا در عمیق ترین نقطه ی خوابت و  یا حتی سرکلاس 

ادامه مطلب...

شوهر عزیز من!

دیشب معین اینو واسم فرستاده میگه تصور من از پیریه تو اینطوریه


دریافت


:||

میگم کجای الان من شبیهه اینه؟

(جواب نداد)

امروز صبح همش داشتم به این فکر میکردم پیریم چه شکلیم

و سه تا نما امد تو ذهنم :

1:دریافت

2: درحالی که لم دادم روی یه صندلی تابی چای میخورم  و فیلم میبینم

3:کوله پشتی به دوش در حال بالارفتن از یه تپه سرسبز ،یه عصاهای کوهنوردی هم دستمه و یه سویشرت صورتی هم تنم

نمیدونم چرا همش خودمو تنها تصور کردم نه با نوه ای بچه ای نتیجه ای ،یارو دلداری ...


.

دیشب عارفه زنگ زده بهم با صدایی که پراز شور و خوشحالی بود میگه بلاخره برات کادو تولد گفتم!

از اونجایی که میدونستم کلا دستش برای کادو دادن به خریدن غیر کتاب نمیره میگم چه کتابی گرفتی؟

میگه 

شوهر عزیز من(هلاک عنوانشم)

و

عطر سنبل عطر کاج

قراره امروز عصر این انتظار 8ماهه به پایان برسه

:)

خودش بیشتر از من خوشحال بود!

هنوز قطع نکرده بود یاداور شد شهریور تولدشه!



این قسمت دخترکانی که نوشته میشوند مریم و عارفه اما خوانده میشوند کوزتان

از قدیم در خانواده های ایرانی رسم بر این بوده که دختران همه باهم درمهمانی ها کمک میدادند و تازه  چندتا کنیزک هم پا به پایشان به تلاش کوشش میپرداختند، باتوجه به اخبار موثقی که از بلادهای کفر رسیده گمان بر این است که اونا در واقع خانواده ای ندارن و نمیشناسن که بخوان مهمونی شب شیش یا ولیمه ی کربلا و پاگشا(پاگشاد؟؟)سور دوهم بودن فرزندان دلبند و دور از وطن خاله بزرگه رو بگیرن

همین که به دخترخاله و دخترعمو و دختردایی و دخترعمه و ایضا پسردایی و پسر خاله و پسرعمو و پسرعمه باهم میگن کازین و ککشونم نمیگزه ادم میتونه به اهمیت خانوده در بینشون پی ببره

(خدا به جد اونی که زبان انگلیسی رو زبان رسمی کرد عمرباعزت بده،فکرکنین زبان رسمی میشد فارسی و ماهمه از یه بلاد دیگه بودیم بعد باید میشستیم جاری،هم عروس،همگودو ،باجناق و ...حفظ میکردیم )

خونواده ما هم مث تمام خونواده های ایرانی هراز چندگاهی به مناسبت هایی الکی طور و یا غیر الکی دور هم جمع میشوند

معمولا ازدواج دختر در خانواده ایرانی اینطور مراحل خودشو طی میکنه که ۳سال اول تازه عروس حساب میان

۴سال بعدی درگیر بچه داری هستند و بعدش به دوران قبل ازدواج بازگشت میکنن و در مهمونی ها شروع به کار میکنن.

اما در خونواده ما دختران بزرگتراز کوزتان همیشه انگار تازه عروسن و دختر کوچیکترهم احتمالا چون خونش از ما رنگین تره ته کمک دادنش بردن چندتالیوان به اشپزخونه و دادن اونا به دستان دستکش به دست ماست،

در واقع ماروشبیه ماشین ظرفشویی میبینن تا شبیه ۱مریم و ۱عارفه

فرقی نمیکنه خاله ی مورد نظر دختر داشته باشه یانه

در هر صورت بعد شام این ماییم که پای سینک وایسادیم

و اینطور که شواهد نشون میدن منو عارفه 4تا شکم هم بزایونیم باز نقش ماشین ظرفشویی بازی میکنیم در مهمونی ها

اگه ویکتورهوگوی خدابیامرز یه 200سالی دیرتر به دنیا امده بود قطعا رمان بینوایانش و از شخصیت منو عارفه الهام میگرفت

اینقدی که من خاطره با عارفه پای سینک ظرفشویی دارم خود مایع ظرفشویی نداره از سینک!

       ۱     ۲     ۳