یازدهم

امروز مثل خیلی از روزا حالم گرفته بود
گیرنده های غمم‌به شدت فعال بودن و شاخکاشون هی تکون میخورد
تو کلاس کاراته خودمو تنها میدیدم
انگار دیگه جزئی‌از اونا‌نیستم!
تو کلاس زبان تنهاتر
معلمی که بینهایت باشعوره
بچه هایی که بینهایت دوسداشتی و دوست
اما انگار من متعلق به اون جمع نبودم و نیستم
و تمام مدت به این فکرمیکردم من بین این آدما چیکار میکنم!
خیلی دلم میخواست دفترطراحیمو برمیداشتم و خودمو میرسوندم به پناهگاه امنم!
اون آهنگ فوق العاده ای که فضای کلاس رو پر میکنه
اون میز پهن چوبی
چهارپایه های آهنی
صندلی های رنگی
نقاشی های خیره کننده روی دیوار
بچه هایی که با صدای بلند باهم حرف‌میزنند
صدای کشیده شدن مداد روی کاغذ
حتی اون آب سرد کنه کنار در
خودمو میرسوندم به این جزئیات دوسداشتنی پناهگاهم تا زندگیم فرصت کنه قشنگ تر شه!
میرسوندم به استادم که منو دوست داره!تنها استادی که منو،خودِ منو دوست داره!
که بشینه کنارم و برام گلدون و خرس و کوزه و بقالی بکشه بعد دفترمو یه ورق بزنه و تو صفحه ی کاهی نو بنویسه:
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است...

عصرِ پاییزی!

عارفه ساعت ۴ اومد پیشم و از درخت خونشون برام خرمالو آورد!
از اون موقع ۲تا فلاسک چایی دم دادم
۸ تا لیوان چایی خورده
و
تصمیم داره بعد ازدواجش جمعه عصرا با شوهرش لش کنن و فلاسک فلاسک چایی بخورن و کیک خونگی!
یه تنه صنعت چایی رو نگه داشته!

شماره مطلب ۳۳۵!

خفه شدن در اثر پریدن غذا تو گلو تبدیل شده به بزرگترین ترس این روزام!

غذا بمونه تو گلوم و هیشکی نباشه بزنه پشتم ! تا خودمو بکشم سمت در که مثلا به پسر همسایه بگم‌ ،وسط خونه بیوفتم و بمیرم!

و بعد چند روز که جنازم بو بگیره همسایه ها خبردار شن!

چند شبه قبل خواب تمام این صحنه هارو تو ذهنم تجسم میکنم

البته میدونم به بو دادن جسد نمیرسم چون مامانم قطعا همون شب اول پا میشه میاد ببینه چرا من گوشیمو جواب نمیدم و گند میزنه یه توهمم!

تاحالا با بینی شکسته سرمای آنچنانی نخورده بودم!

الان تو حالتی هستم که مسلمان نشنود کافر نبیند!

سرماخوردن با بینی سالم جز نعمت هایی هست که باید براش سپاسگزار باشین!

فقط یه ذره براتون بگم که وقتی نه میتونین بکشین بالا و نه میتونین فین کنین چه بلایی سرتون میاد!

یا باید سرتونو هی بگیرین به طرف بالا که میره تو حلقتون در این صورت

یا یه دفه بگیرینش پایین و دستمال بگیرین جلوش که یه یهو خالی شه!

آرزوی یه فین درست و حسابی مونده به دلم!

فحش جدید آوردم براتون!

"نکبت ایام"
مخصوص عاطفست
جز مواقعی که میخواد ازم پول بگیره به من نسبتش میده!
زیاد که تو عمقش میرم خیلی بهم برمیخوره و میخوام همون موقع بهش پیام بدم(لزوما تا زمانی که میشه پیام داد زنگ چرا مسلمان؟) و بگم هرگونه رشته ی دوستی بینمون رو نیست نابود میکنم!
اما اندکی بعد با فرو دادن خشم حبس شده در سینه و یاداوری مبالغ قرض داده با لعنت فرستادن بر شیطان رجیم خودم رو تسکین میدم!
حالا شاید براتون مسئله پیش میاد نکبت ایام چیست و یا کسیت ؟و چه کارهایی میکند!
از نظر من نکبت ایام دختره عینکی(خودمم تا همین ۲ماه پیش عینکی بودم ها)تو کلاس نقاشیه که جلوی استاد برمیگرده و بلند بهم میگه ابروهاتو‌برمیداری؟!
الان ۲ تا سوال به وجود میاد
۱)به تو چه اخه
و ۲)واقعا به توچه؟!
خب تو اوپن مایندی خواهر من
من خجالتم میشه
اصلن من کلوز مایند ،دارک مایندو آکبند مایند!
حتما میخواین بپرسین مگه من خجالتمم میشه؟!
جا داره بگم بله منم گاها آدمم :/
یا مثلا نکبت ایام اون پسره ای هست که دوبار به روش میخندی یا سعی میکنی خوی وحشیانتو پنهان کنی و مثل ادمیزاد رفتار کنی چنان فکر میکنه خبریه که دلت میخواد خودتو از پشت بوم پرت کنی پایین و به زندگی نباتیت پایان بدی تا یاد بگیری دفعه بعدی به روی هیچ‌احدوناسی نخندی!و جای جواب دادن سلامش بهش پنگول بکشی!در این صورته که احتمالا فکرمیکنن خبری نیست!
غمی من همینجا اعتراف میکنم حق با تو بود!
حتی نکبت ایام میتونه مربیت باشه که صرفِ ظاهرت قضاوتت میکنه و تا میتونه ازت میدوشه!(ینی خودمو گاو فرض کردم اینجا؟)بعدشم به هیچ جاش نمیگیره که بابا این دختره ی بدبخت ....هعی ..بذارین دهنم بسته بمونه و بیش از بیش خود ِ بی تربیت مو نشون ندم!
خلاصه اینکه خواستم نتیجه بگیرم همینطور که من نکبت های ایام‌زیادی دورو برم دارم همونطور هم خودم نکبت ایام‌ادمهای زیادی محسوب میشم!
بنظرم نتیجه منصفانه ای بود!
راستی
مورد آخر هم که داشت یادم میرفت همتون میشناسینش!
باقره!
الهه ی نکبت یونان باستان!
که ۲۱۰تومن پول شش ماه پیش ازم قرض گرفت!ینی‌در زمان دلار ۴۲۰۰!
بعدِ ماه ها اون هفته بهش زنگ زدم میگم میدونم زحمتته ولی پولمو پس بده!
میره ۵۰ تومن میریزه به حسابم و درجواب چرا ۵۰ تومن؟
میگه بانک اجازه نمیده بیشتر انتقال بدم!!!!!!!!(حقش نیست؟)
دیروز ظهر دوباره زنگ زدم بقیه پولمو بگیرم بعدِ چندبار ریجکت دادن
میگه اون ۵۰ تومنو چیکار کردی ؟؟؟
میگم الان باید برات در مورد پول خودمم توضیح بدم؟؟؟
میگه نه!(کمی امیدوار شدم)
میره ۵۰ تومن دیگه میریزه!پیام میده بقیشو خورد خورد میدم!
الان دقیقا داشت چه جوری میداد نمیدونم!
شاید منظورش ۲ تومن ۲ تومن کارت شارژ باشه!
البته شماهم به عمق واژه ی نکبت ایام توجه ننمایید!

sari galin


 

هندزفری تو گوشم بود و برای بار صدم سوز صداش تا عمق جانم فرو میرفت
همون لحظه به این فکرمیکردم به نسرین پیام‌بدم و برای فرستادن این آهنگ ازش تشکر کنم و بهش بگم این آهنگ قابلیت اینو داره که دولیتر اشک ازم بگیره بدون اینکه بفهمم چی میگه!
که یهو پرتاب یه کیسه پر از سبزی جات روی کیفم حس کردم
با شلوار پلنگی نشست کنارم
نگاهم از شلور پلنگیش تا موهای سفید بین ابروهاش کشیده شد!
کیفمو برداشتم و کیسه ی خریدشو کشیدم طرف خودم که بتونه راحت تر بشینه!
بهم گفت خط سحابه؟چشامو باز بسته کردم به نشونه بله!
و سرمو کردم دوباره تو گوشی
به معنی آهنگ خیره شدم

و باخودم به علل این جدایی فحش میفرستادم!
که یه صدای نامفهوم ازش شنیدم
صدای آهنگو کم کردم و گفتم بله؟!
بااخم بهم گفت این آشغالو از گوشت در بیار دخترجون!یه کم مردمی باش!
میتونم بگم چشام داشت از حدقه درمیومد
و نیشم تا سرحد امکان باز شد!
اون آشغال رو از گوشم در آوردم و تا اتنهای مسیر به درد دلاش گوش دادم
دل پری داشت!
نمیدونم پیرمردا و پیرزنا چه علاقه ای یه که بهم دارن!
فاطمه میگه قیافم  شبیه سنگه!سنگ صبور! :/
دومین باره که یه حس خاص نسبت به یه آهنگ خاص دارم
دوس داشتم لذتشو باهاتون شریک شم!

 

خدا عمرت دهد مختار!

وی و خانواده اش 
از خرد تا کلان
بسیار مختار میبینند
سال ۹۰ دیدند
سال ۹۱ دیدند
سال ۹۲دیدند
سال ۹۳ دیدند
سال۹۴ دیدند
سال ۹۵ دیدند
سال ۹۶ دیدند
و سال ۹۷ شب و ظهر میبینند
و اگر خدا عمری دهد باز هم میبینیم!
هر سال هم بر سر افتادن وقایع دعوا دارند!
مادر خانواده میگوید اول فلان شد بعد فلان شد
پسر خرد خانواده معتقد است فلان قبل از فلان شد!
بنده هم با صدای بلند اعلام میدارم خاموش ضعیفه(رو به پسر خرد) هر دو نفر اشتباه میگویید! اصلا فلان اتفاق در این برهه نبوده!
و درآخر پدر خانواده به جمع بندی درستی میرسد و جلوی خون و خون ریزی خانوادگی و برادر، خواهر و فرزند کشان را میگیرد!
و در نتیجه اینجانب تمام دیالوگ ها را حفظ بوده و با جناب امیر مختار تکرار میکند!
بابام که دیگه نیازی نیست بگم زندگی کچلش کرده!

       ۱     ۲     ۳   . . .   ۱۵     ۱۶     ۱۷   . . .   ۵۰     ۵۱